بیش از ۱۴ ماه از آغاز به کار دولت سیدابراهیم رئیسی میگذرد و هنوز موضوع برجام به سرانجام نرسیده است. در این میان برخی اختلافات بین آژانس بینالمللی انرژی اتمی و سازمان انرژی اتمی جمهوری اسلامی ایران هم ایجاد شده که به نظر میرسد موضوع را بغرنجتر کرده است. این درحالیست که در ماجرای مذاکرات منجر به برجام اختلافات به مراتب بیشتر از این بود که با حضور علیاکبر صالحی و همکاران همه اختلافات حل و فصل شد و همکاریهای مثبتی بین ایران و آژانس صورت گرفت.
عدهای از حامیان تندرو دولت فعلی، در خفا و علن مدعی هستند در اثر برجام، برنامه اتمی ایران به عقب رانده شد ولی آنچه که بعد از کاهش تعهدات ایران اتفاق افتاد خلاف این را نشان میداد. عدهای دیگر در این وضعیت مذاکرات به دولت پیشنهاد ساخت بمب هستهای میدهند تا به زعم آنها موضع بازدارندگی ایران تقویت شود.
یک ماه قبل، میهمان دکتر علیاکبر صالحی، رئیس سابق سازمان انرژی اتمی بودیم، در مورد همه مسائل مربوط به پرونده اتمی ایران صحبت کردیم و کلیه مسائل را در بوته پرسش قرار دادیم. به دلیل وقایع اخیر کشور و اهمیت این بحث، حالا متن کامل این گفتوگو با یک ماه تاخیر، منتشر میشود.
متن مصاحبه علیاکبر صالحی، رئیس پیشین سازمان انرژی اتمی، به شرح زیر است:
برای سؤال اول سازمان انرژی اتمی را در چه شرایطی تحویل گرفتید؟
من دو بار به عنوان رئیس سازمان انرژی اتمی انتخاب شدم. یک بار در سال ۸۸ و بار دوم در دوره دکتر روحانی که تابستان سال ۹۲ بود. در هر دو بار جای تشکر و قدردانی از پیشینیان خود را دارم. ۴۴ سال از انقلاب میگذرد و در هر حوزهای هر کس مسئولیتی که برعهده میگیرد در حقیقت وارث اقدامات پیشینیان خود است. قطعا اگر آنها کاری نکرده بودند چیزی به ما نمیرسید. من از صحبت نیوتن استفاده میکنم که میگفت: اگر من در علم چیزی را فراتر از پیشینیان دیدم به خاطر این است که روی شانه آنها ایستاده بودم لذا افق دورتر را میدیدم. من سازمان انرژی اتمی را بار اول یعنی در سال ۱۳۸۸ از مهندس آقازاده و بار دوم در سال ۱۳۹۲ از دکتر عباسی تحویل گرفتم. دکتر عباسی حدود دو سال و نیم رئیس سازمان بودند و در حد میسور کار کردند و ما راه پیشینیان را ادامه دادیم. بعد از انقلاب عمده فعالیتهای سازمان با کندی مواجه شده بود. آلمانها دو نیروگاه در بوشهر میساختند و قرار بود دو نیروگاه نیز در دارخوین اهواز داشته باشیم اما به خاطر جنگ تحمیلی نتوانستیم فعالیتهای معمول را در سازمان ادامه دهیم. بعد از خاتمه جنگ حرکت شتابداری شروع شد. از دکتر امراللهی تشکر میکنم چون زیربنای اولیه فعالیت غنیسازی و آب سنگین در زمان او کلید خورد و توفیق نداشت که آنها را به سرانجام برساند. اخلاف او این مسیر را ادامه دادند.
وقتی که برای بار دوم به عنوان رئیس سازمان منصوب شدم در ادامه فعالیتهایی که قبل از ریاستجمهوری دکتر روحانی از طریق وزارت امور خارجه شده بود (تحت عنوان مذاکرات محرمانه در عمان)، با توضیحاتی که به ایشان از جلسات محرمانهای که با آمریکاییها در عمان داشتیم داده شد در نهایت تصمیم گرفتند که این راه را ادامه بدهند. یعنی مجوز، زمان ما گرفته شد که وزارت خارجه بودیم و از حضرت آقا مجوز گرفته بودیم و سپس زمان آقای دکتر روحانی این راه ادامه یافت با این تفاوت که زمان دکتر احمدینژاد ما دو راه داشتیم یکی راه ۵+۱ و دیگری راه عمان.
در مذاکرات ۵+۱ دکتر جلیلی مسئول بود اما درخصوص مذاکرات عمان وزارت امور خارجه مسئول بود. دوستانمان دکتر خاجی که هم اکنون معاون جناب دکتر امیرعبداللهیان است به اضافه دکتر بهاروند، دکتر نجفی و دکتر زبیب مسئول مذاکره محرمانه با آمریکاییها در عمان بودند.
وقتی گزارش را خدمت دکتر روحانی ارائه دادیم به گونه دیگری عمل کردند و این دو ترک (track) را یکی کردند. یعنی از دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی مسئولیت مذاکره با ۵+۱ را گرفتند و به وزارت خارجه دادند یعنی به دکتر ظریف وزیر خارجه واگذار کردند که در نهایت منجر به توافق برجام شد.
دقیقا شما از چه زمانی وارد روند مذاکرات شدید؟
ابتدای کار که دکتر روحانی تصمیم گرفتند این دو ترک (track) را در یک مسیر قرار دهند کمیتهای تشکیل دادند متشکل از تعدادی از افراد مسئول کشورکه ضرورتی ندارد نام ببریم و این کمیته مذاکرات را راهبری میکرد. بنده در یک سال اول در کمیته حضور نداشتم هرچند مذاکرات ابعاد فنی زیادی داشت اما تشخیص جناب دکتر روحانی بود و ما به آن احترام گذاشتیم. یک سال گذشت و من به این کمیته دعوت شدم و متعجب بودم که چرا دعوت شدم. البته از یک نظر خوشحال بودم که در این کمیته نیستم زیرا مسئولیت زیادی بر دوش نداشتم و از آن طرف چون مسائل فنی بود نمیشد به مردم بگوییم که اینگونه امور به ما مربوط نمیشد. توجیه آن در افکار عمومی مشکل بود. در هر صورت رئیس تصمیم میگیرد. این را در مصاحبههای اخیر هم گفتم که در آن جلسه دکتر ظریف گزارشی را با ناراحتی ارائه دادند و گفتند که میخواهند استعفا بدهند. به دلایل گوناگون خواهان ادامه کار نبودند. آنجا بود که آقای دکتر لاریجانی گفتند که بنده هم در مذاکرات حضور پیدا کنم. من هم گفتم یک سال است که هیچ کارهام چطور شد که یاد بنده افتادید؟ بنده این کار را نمیکنم و ضعیفترین حلقه زنجیره هستم و اگر اتفاقی در مذاکرات بیفتد این من هستم که له میشوم لذا شما خودتان ادامه بدهید. بعد آقای دکتر ولایتی هم این توصیه را فرمودند و من استنکاف کردم و گفتم بعد از یک سال شما به یاد من افتادید چرا من؟ بروید سراغ عزیز دیگری که هم رئیس سازمان شود و هم در مذاکرات حضور داشته باشد. برای بار دوم دکتر لاریجانی اصرار کردند و احساس کردم بیش از این استنکاف زیبنده نیست و سه شرط گذاشتم. اول اینکه از معاونت استعفا بدهم و به عنوان مشاور فنی دکتر ظریف حضور داشته باشم. همچنین گفتم، حاضر نیستم به عنوان معاون رئیسجمهور با کارشناسان فنی آمریکایی مذاکره کنم چون این در شان نظام جمهوری اسلامی نیست که یک مقام سیاسی با کارشناسان فنی صحبت کند. گفتم اگر قرار به استعفا باشد امروز استعفا میدهم و به من حکم مشاور فنی بدهید. یا این که کارشناسان آمریکایی به ایران بیایند و من اینجا با آنها مذاکره کنم یا اینکه همتای من بیاید. همچنین اعلام کردم من با کری مذاکره نمیکنم زیرا او فنی نیست و این یک سال هم نمیدانم دوستان چگونه مذاکره کردند. در نهایت پیشنهاد سوم مورد تایید قرار گرفت. با دکتر عراقچی تماس گرفتند که او با همتای خود یعنی خانم شرمن تماس بگیرد و موضوع را مطرح کند و بگوید بنده در مذاکرات حضور پیدا میکنم. آمریکاییها بعد از چند ساعت یا بعد از یک روز پاسخ دادند و خیلی هم استقبال کردند. دکتر مونیز آمد و در نهایت من از یک سال دوم مذاکرات حضور پیدا کردم که مسئولیت ابعاد فنی با من بود. مسئولیت ابعاد حقوقی و سیاسی با دکتر ظریف بود و برای تلفیق مسائل فنی و حقوقی هر از چند گاهی دور هم جمع میشدیم و هماهنگیهای لازم را میکردیم که در نهایت منجر به توافق برجام شد. من در بعد فنی همه مسئولیتها را میپذیرم و الان خوشحالم که دیگر نیازی نیست کار گذشته را توجیه کنم. در آن زمان مسئولیت در سازمان انرژی اتمی استخوان در گلو بود. آدم نمیتوانست حرف بزند و نمیتوانست انتقادها را پاسخ دهد و خیلی شرایط سختی بود آن هم در حین مذاکره، شما هر چه میگفتید یا بیشتر شرح میدادید در نهایت در جهت خواسته و منافع طرف تمام میشد.
شناخت شما و مونیز چقدر به روند مذاکرات کمک کرد؟
دکتر مونیز شخصی فنی بود و ما مسائل فنی را میفهمیدیم.
فکر میکنید اگر مونیز نبود نمیتوانستید در بحثهای فنی به جمعبندی برسید؟
بله نمیشد. من هم تعجب میکردم چون محور بحثها فنی بود. شما اگر برجام را بخوانید باید یک اشراف نسبی در بُعد فنی داشته باشید. اگر خدای نکرده برجام بدون حضور مسئولین سازمان انرژی اتمی از نظر فنی به سرانجام میرسید، درست است که برخی کارشناسان بودند اما کارشناسان به تنهایی نمیتوانند کار مطلوب را انجام بدهند و در نهایت به مشکل برمیخوردیم و اگر اشکالی پیش میآمد میگفتند ما از سازمان پرسیدیم و در نهایت قضیه لوث میشد. ما مذاکره کردیم و با قدرت هم مذاکره کردیم. کار خدا بود. «العبد یدبر والله یقدر». تقدیر الهی این بود که این اتفاق بیفتد. هر کس کاری انجام میدهد باید مسئولیت آن را هم بپذیرد. آن زمان در مجلس نمیتوانستم همه مسائل را بازگو کنم.
قانون اخیر راهبردی مجلس جای تقدیر و تشکر دارد زیرا حقانیت سازمان انرژی اتمی را نشان داد که سازمان در چه مظلومیتی قرار داشت. چقدر انتقاد میکردند و میگفتند فعالیتهای سازمان متوقف شده و فاتحه آن را خواندند و نابود شده…
برخی از شخصیتهای بزرگ که من تعجب میکنم شخصیتهای محترمی هم هستند آن قدر احساساتی شده بودند که از واژگان نادرست استفاده میکردند. مثلاً یکی از شخصیتهای بزرگ فرمودند که سانتریفیوژها را در سازمان با لگد جمع کردند. گفتم حالا چرا با لگد! حداقل میگفتید برداشتند اما درست برنداشتند. برای اینکه اعتراض خودشان را نشان دهند از هر واژگان و حرف نادرستی استفاده میکردند که به حیثیت سازمان انرژی اتمی ضربه بزنند. آن زمان ما زیاد نمیتوانستیم کاری کنیم مثلاً با فتوشاپ نشان دادند که در چاله راکتور اراک بتون ریخته شده.
اوایل نمیتوانستیم چیزی بگوییم و بعد از مدتی حدود ۴۰ خبرنگار از چاله بازدید کردند. مجبور شدیم که بگوییم در چند لوله بتن ریخته بودیم که البته مشابه این لولهها را هم داشتیم. انقدر افکار را مشوش کرده بودند که من در نهایت گفتم یک سری لوله به قطر حدود ۸ سانت و ارتفاع حدود چند متر را سیمان ریخته بودیم ولی مشابه این لولهها را داشتیم یعنی اگر میخواستیم برگردیم، لولهها را جایگزین میکردیم ولی از ابتدا نمیتوانستم بگویم از این لولهها داریم. چه داستانی به وجود آمد طوری راکتور اراک را مسئله کردند گویی راکتوری بوده که کار میکرد و ما آن را متوقف و خراب کردیم و بتون ریختیم در صورتی که تأسیسات در حال ساخت بود.
آن زمان فعالیت در سازمان استخوان در گلو بود و ما نمیخواستیم به افکار عمومی خیلی ورود پیدا کنیم و دوستان هم فرصتطلبانه میتاختند. گفته میشد ۱۰۰ فعالیت هستهای نابود شد تا اینکه قانون مجلس آمد. البته بعدا آقایان گفتند که ما نمیدانستیم این همه ظرفیت به سازمان اضافه شده است همین برای ما جای شکر الهی دارد. الحمدالله خود عزیزانی که این همه اعتراض میکردند و ناجوانمردانه هم اعتراض میکردند و البته برخی از روی خیرخواهی این کار را میکردند این حرف را زدند چون واقعا تخصصی نداشتند. اگر به من هم به عنوان یک شهروند ایرانی میگفتند که فعالیت سازمان را متوقف و یا کند کردند یا از بین بردند ناراحت میشدم. از طرفی میگفتیم اینگونه نیست و حتی در مجلس قسم خوردم و میگفتند چرا قسم میخوری!
اگر فاتحه این صنعت خوانده شده بود چگونه میتوانستیم فلز اورانیوم تولید کنیم. قرار بود ما تا ۱۵ سال بر روی فلز اورانیوم تحقیقات نکنیم، تولید بحث دیگری است. چگونه شد که فلز اورانیوم تولید کردیم، چطور ۶۰ درصد تولید کردیم و به فوریت ۲۰ درصد تولید کردیم. قانون گفته بود ۱۲۰ کیلو در یک سال تولید کنید، ما در یک سال ۴۵۰ کیلو تولید کردیم. این ظرفیت کجا بود؟ چگونه شد که قانون گفته بود در یک سال هزار سانتریفیوژ پیشرفته آی آر۶ بسازید در صورتی که بر اساس برجام ما تا سال هشتم یا دهم باید حدود ۸۰ سانتریفیوژ آی ار۶ داشته باشیم. اینها همه ظرفیتسازی شده بود و وجود نداشت.
اگر شما بخواهید هزار سانتریفیوژ بسازید مواد اولیه، تحقیقات و توسعه میخواهد. البته قبلا نمونههایی ساخته شده بود اما هنوز تمام تستهای لازم بر آن انجام نگرفته بود. در حال ساخت دو نیروگاه جدید هستیم. بیمارستان فوق تخصصی میسازیم و پروژه تترا را که یک پروژه بزرگ رادیو دارویی است در حال ساخت داریم. ببینید در مجتمع ساغند چه خبر است؟ قبلا چه بود و الان چه شده است. ما متوسط تولید اورانیوم در سال را به ۴۰ تن رساندیم که البته قراربود که امسال به ۵۰ تن برسد انشاالله امسال دوستان بتوانند ۵۰ تن را تولید کنند.
به یک باره تولید اورانیوم ما ده برابر شد. از کجا آمد؟ چگونه شد؟ این اقدامات با آرزو درست نمیشود؟ اینها کار، امکانات، بودجه و فعالیت میخواهد. وقتی پنج تن تولید را به ۴۰ تن برسانید چقدر سرمایهگذاری و تجهیزات و برنامهریزی میخواهد؟
به طرح مجلس اشاره کردید یک سری اعتقاد دارند که شما موافق طرح مجلس بودید البته آقای روحانی موافق نبودند زیرا دست تیم مذاکره کننده را برای ادامه مذاکرات بست؟ شما جزو موافقین طرح مجلس بودید؟
مجلس اختیار خودش را دارد. ما سه قوه داریم. منظور شما موافق از چه نظر؟ من خودم مصاحبه کردم و ایراد گرفتم. اعلام کردم شما قانون گذاشتید اما برای آن بودجه تعیین نکردید. گفتید ۶۰ درصد و ۲۰ درصد و هزار سانتریفیوژ بسازیم اما نگفتند با چه امکاناتی؟
مجلسیها به من ایراد گرفتند ولی این قانون سازمان را از مظلومیت بیرون درآورد. اگر قانون مجلس نبود ما نمیتوانستم فلز اورانیوم تولید و ۶۰ درصد را پیادهسازی کنیم. این قانون بود که این فرصت را به سازمان انرژی اتمی داد که ظرفیتهای نهفته خود و ظرفیتهایی که در چند سالی که مذاکرات میشد ساخته بود آنها را به بروز و ظهور برساند. من از این منظر گفتم والا بله قانون نواقص خود را داشت. بودجه آن را در نظر نگرفته بودند. هرچند ما به زحمت بودجه مورد نیاز را تامین کردیم. دوستان از نظر سیاسی و حقوقی مخالف قانون بودند و میگفتند این قانون برای ما یک چالش بینالمللی، سیاسی و حقوقی است و این یک بحث جداگانه است. لذا اگر دوستان مخالفتی داشتند و جناب آقای دکتر روحانی و دکتر ظریف مخالفتی داشتند از منظر حقوقی و سیاسی بود و نه از نظر فنی.
از نظر فنی، قانون به نفع سازمان شد. در سازمان انرژی اتمی حدود ۲۰ هزار نفر کار میکنند و اغلب کارشناسان خبرهای هستند و با این اظهارات خستگی به تن آنها مانده بود. آنها میدانستند که سازمان چه میکند اما از بیرون چیزهای دیگری میگفتند. فردی که در نطنز کار میکند، کارشناس و دلسوز است و در شرایط سخت کار میکند. این فرد زیرزمین کار میکند اینکه متهم شود که با لگد همه سانتریفیوژها را کنار زده پذیرش آن سخت است. البته حرفی هم نمیتوانستند بزنند.
خیلی از بزرگواران که مسئولیتی داشتند به خصوص روحانیت محترم و ائمه محترم جمعه وقتی آمدند و دستاوردهای سازمان را از نزدیک دیدند، حلالیت میطلبیدند. ما با ستاد نماز جمعه هماهنگی کردیم تا برای بازدید تشریف بیاورند. گروه گروه میآمدند و میدیدند و بعد که میدیدند برخلاف چیزی است که به سمع آنها رسیده، اینجاست که میگویند «شنیدن کی بُود مانند دیدن» حلالیت میطلبیدند.
الان هم معتقد هستید که بعد فنی قانون مجلس دست تیم مذاکرهکننده را نبست؟
اگر بعد فنی نبود؛ اگر قدرت فنی و ظرفیت فنی ما نبود آیا میتوانستیم در مقابل آمریکا قدرتنمایی کنیم؟ بعد فنی، این ظرفیت را ایجاد کرد تا در بحث مذاکرات دست بالاتر را داشته باشیم. طرف مقابل نگران ظرفیت ایجاد شده و تجربهاندوزی ما است. ما سوخت پایه فلزی تولید کردیم که در راکتور تهران بارگذاری شده تا تابآوری آن اندازهگیری شود. این قدرتنمایی ایران را میرساند و ظرفیتی ایجاد کرد تا ایران دست بالا را در مذاکره داشته باشد.
اگر فناوری هستهای ما نابود شده بود و فاتحهاش را خوانده بودند که طرف مقابل نگران نمیشد و تحریمها را ادامه میداد و ما هم کاری نداشتیم تا انجام بدهیم. آنها میگویند زمان گریز ایران از یک سال به چند هفته رسیده است البته من این حرفها را قبول ندارم و بحث جداگانهای است. وزیر خارجه آمریکا گفته بود صنعت هستهای ایران مثل اسب سرکشی است که میتازد و با سرعت جلو میرود و ما باید کاری کنیم. این یک عنصر ایجاد قدرت، توانمندی و ظرفیت در برابر زیادهخواهی طرف مقابل است برای همین نگران هستند. فرض کنید این ظرفیت را در هستهای نداشتیم و طبق گفته دوستان منتقد، صنعت هستهای مرده بود پس چرا طرف مقابل به دنبال احیا برجام است؟
سلسله مراتب جلو آمدیم تا اینکه ترامپ از برجام خارج شد. پیشنهاد اولیه را چه کسی برای اقدام متقابل (کاهش تعهدات برجامی) مطرح کرد؟
سال اول وقتی ترامپ از برجام خارج شد ایران واقعاً صبوری کرد و گفت ما از برجام خارج نمیشویم با این امید که آنها سر عقل بیایند و برگردند. اما یک سال گذشت و دیدیم که واقعاً دولت آمریکا سرعقل که نیامد، لجاجت بیشتری هم میکند و فشار بیشتری میآورد و حوزه تحریمها را توسعه میدهد و در ادامه رجزخوانی بیشتری میکند. یعنی برخلاف تصوری که اگر یک سال صبر کنیم ممکن است سر عقل بیایند و خودشان برگردند بدون اینکه بخواهیم مسائل را پیچیدهتر کنیم، در ابعاد مختلف سیاسی و حقوقی و فنی، مشاهده شد که اینها بدتر عمل کردند و شاید عدم اقدام متقابل ایران را نقطه ضعف تلقی کردند.
بعد از یک سال در دولت صحبتهایی شد. بنده اعتقاد داشتم ظرفیتسازیهایی را که انجام دادهایم و آن زمان دوستان دولت هم نمیدانستند، به رخ بکشیم. یعنی خیلی از مسائل را به جناب آقای رئیسجمهور نه این که نخواهیم بگوییم، گفتیم ضرورتی ندارد که مکتوب کنیم و بهتر است مکتوم بماند تا بخواهد منتشر شود مثل ظرفیت تولید فلز اورانیوم که هیچکس نمیدانست فقط رئیس سازمان میدانست و متخصصینی که مسئول این کار بودند. ما آن زمان بر روی فلز اورانیوم کار نمیکردیم چون تعهد داده بودیم که بر روی فلز اورانیوم کار نکنیم و نمیخواستیم خلاف تعهدات برجام عمل کنیم. توصیه موکد حضرت آقا است که جمهوری اسلامی یا تعهد ندهد یا اگر داد پایبند به تعهد بماند. ما تعهد داده بودیم که بر روی فلز اورانیوم کار نکنیم اما به این مفهوم نبود که بر روی فلزهای مشابه کار نکنیم. ما بیرون از سازمان کار کردیم البته بر روی اورانیوم کار نکردیم و روی فلزهای دیگر کار و راه را باز کردیم. این یک هوشمندی بود که به خرج داده شد و به نتیجه رسید و توانست یک منشاء قدرت نمایی علمی و فنی برای کشور باشد. وقتی دیدیم این امکانات را داریم، بنده در دولت مطرح کردم که بهتر است در مقابل تصمیمات ترامپ که هر دفعه یک تصمیم میگیرد ما هم یک قدمی برداریم تا او متوجه شود که دست ما خالی نیست.
مانند طنابی که او میکشد و ما سر دیگر طناب را گرفتهایم اما نمیکشیم او ما را میبرد. گفتیم شروع کنیم تا بفهمد این طناب سر دیگری هم دارد. در دولت موافقت نشد. من یک بار ۲۰ درصد را در دولت مطرح کردم دوستان موافقت نکردند و گفتند امر بسیار خطرناکی است و حتی ممکن است منجر به شرایط بسیار بغرنج حتی در حد تقابل شود. عقیده من این بود که چنین اتفاقی نمیافتد بالاخره ما هم تحلیلی از دنیا در حد خودمان داریم و میفهمیم که به خاطر ۲۰ درصد مسائل آنقدر بغرنج نمیشود که منجر به تقابل شود. در نهایت مورد قبول واقع نشد و کل دولت علیه من مخالفت کردند. این گذشت تا در شورای عالی امنیت ملی بار دیگر این موضوع را مطرح کردم که اگر ما کاری نکنیم او پیوسته جلو میآید و این درست نیست. طبق تفاهمنامه برجام اختیار داریم (هنوز قانون مجلس نیامده بود) بنابراین اجازه را بدهید تا قدرتنمایی کنیم. گفتیم بگذارید دولت قدرتنمایی کند و طرف بداند که دستمان خالی نیست و باز هم مخالفت شد. البته در شورای عالی امنیت ملی خیلیها موافق بودند ولی اجماع حاصل نشد تا اینکه مجلس وارد شد و این مسئله را به دست گرفت. ای کاش دولت این کار را میکرد چون اهرم دست خودش بود اینکه چه زمانی اهرم را شل یا سفت کند؛ اختیار مجلس که دست دولت نیست. متاسفانه دوستان در دولت موافقت نکردند و در نهایت همه چیز از دستمان خارج شد. نظراتی مطرح است که اگر این قانون نبود اینگونه میشد یا آنگونه میشد که گمانهزنی است و قطعی نمیشود گفت. ترامپ آدمی نبود که با عقلانیت مسائل را جلو ببرد. او آدم احساسی، عاطفی، شلوغکن و شومن بود. متواضعانه عرض میکنم شاید من هم اشتباه کنم ولی دولت با انفعال خود این اهرم مدیریتی مذاکره را ناخواسته به مجلس واگذار کرد.
بحث خروج از انپیتی هیچ وقت در دولت مطرح نشد؟ چون شنیدیم دکتر ظریف موافق خروج از انپیتی بود؟
هیچ وقت بحث خروج از انپیتی بطور جدی مطرح نشد. بله عدهای از دوستان نظر موافق داشتند که خروج از انپیتی انجام شود ولی نظر شخصی بنده این است که شما شمشیر را زمانی بلند کنید که بدانید قدرت به کارگیری آن را هم دارید. وقتی شمشیر را بلند کنیم اما قدرت بهکارگیری نداشته باشیم و طرف مقابل آن را نقطه ضعف تلقی کند این درست نیست. خروج از انپیتی یک تهدید است؛ شما زمانی این تهدید را مطرح میکنید که واقعاً یک اجماع داخلی بر روی آن باشد و همچنین قابلیت پیادهسازی هم داشته باشد. این درست نیست که شخصیتی یا مسئولی این را به عنوان آرزو و نظر مطرح کند ضمن اینکه با مطرح کردن آن از نظر فکری، ممکن است آشفتگی ایجاد کند و یک عده سوءاستفاده کنند، بعد هم معلوم نیست قابلیت پیادهسازی داشته باشد یا خیر. زیرا اجماع داخلی ندارد و در شورای عالی امنیت ملی هم تصویب نشده است. زمانیکه شما مصوبات لازم را میگیرید، اختیار و اعلام آن با دولت است و پشتوانه دارد. دراین صورت بحث دیگری است و آن زمان است که اگر دولت میگوید من از انپیتی خارج میشوم یک معنا و مفهوم پیدا میکند اما اظهارات شعارگونه جز سلبیات هیچ ایجابیاتی ایجاد نمیکند. طرف مقابل باهوش است و میفهمد و اینگونه نیست که هیچ اطلاعاتی نداشته باشد. اینطور نیست که ما تهدید توخالی کنیم و او هم مطلع نباشد. شخصا اعتقاد دارم آدم تهدید را زمانی مطرح میکند که واقعاً از پشتوانه لازم برخوردار باشد در غیر این صورت بهتر است تهدید نکند. از بعد سیاسی میگویم و این تجربه سیاسی من است. البته حُکما هم همین را میگویند «چو شمشیر پیکار برداشتی نگهدار پنهان ره آشتی». یعنی شمشیر را زمانی از غلاف بیرون میآورم که بتوانم شمشیر را فرود بیاورم اگر جز این باشد درست نیست. فرض کنید من این توانایی را دارم، اجماع روی خروج از انپیتی هم شده و من دولت هم اختیارات لازم را دارم آن زمان هم اگر شمشیر را برمیدارم باید راه آشتی را هم نگه دارم البته با همه ملاحظاتی که پشتوانه تصمیمات داخلی را دارد. اینجا باز هم سعدی میگوید حواست باشد راه آشتی را نبندی. تهدید کن اما تهدید، تهدید حقیقی باشد و توخالی نباشد.