تاریخ انتشار خبر : ۱۴۰۱/۰۳/۱۶ ۱۸:۱۸:۰۰
روحانی قصد بازنشستگی سیاسی ندارد
بانیان وضع موجود یکی آقای ترامپ است که با تحریم و فشار حداکثری این وضعیت را به وجود آورد و دیگر کسانی که در داخل بودند و هیچوقت قبول نکردند که بالاخره بازنده انتخابات ۹۲ و ۹۶ بودند، در این ۸ سال هر کاری خواستند علیه سیاستهای دولت کردند و الان هم برخی از آنها سر کارند.
آقای دکتر روحانی جلسات خودش را با دوستانش دارد، نگاهش هم نگاه حمایتی از نظام و دولت است. این نگاه حمایتی به این معنا نیست که اگر جایی کاری باشد یا مسیر نادرستی باشد ایشان چیزی نگوید. اگر مطلبی گفته شود از روی دلسوزی برای اصلاح امور است و مراقبت میشود که دولت تضعیف نشود.
آقای دکتر روحانی به عنوان رئیسجمهور در چارچوب قانون تمام تلاش خود را کردند که انتخابات خوب و سالم با مشارکت بالا برگزار شود. اما تلاش ایشان باید در چارچوبِ قانون اساسی باشد نه دفاع از یک شخص. ایشان نمیخواست که متهم شود به اینکه مثلاً با این فرد مخالف است و با فرد دیگر موافق. ایشان از اصول حمایت میکرد و آن اصول این بود: کسانی که میتوانند و آن صلاحیت را دارند بتوانند در ریاستجمهوری کاندیدا شوند.
۱- آیا عصر اعتدال به پایان رسیده است؟
شما الان یک بازنشسته سیاسی به حساب میآیید؟
من در اواسط مرداد ۱۴۰۰ بازنشسته شدم، همان زمانی که دولت منتقل شد.
همان روزی که آخرین مصاحبه آقای دکتر روحانی انجام شد؟
روزی که مراسم تنفیذ حکم ریاستجمهوری توسط مقام معظم رهبری بود، روز آخر کاری من بود و بازنشسته شدم.
با چند سال سابقه کار؟
بهار سال ۱۳۵۹ در شرکت مخابرات ایران یا وزارتِ پست و تلگراف و تلفن آن زمان مشغول شدم و در بهمن ماه ۶۴ به وزارت امور خارجه، سال ۷۸ به مجمع تشخیص مصلحت نظام، سال ۹۲ به وزارت ارتباطات و نهایتاً سال ۹۶ به نهاد ریاست جمهوری رفتم.
این بازنشستگی کاری و اداری آیا بازنشستگی سیاسی هم هست؟ از این جهت این سئوال را میپرسم که مردم میگویند آقای روحانی کجاست؟ آیا ایشان سکوت کرده است؟ تیم آقای روحانی، مشاوران و دوستان ایشان چطور؟ لطفاً به این سئوال که آقای روحانی و دوستانش کجا هستند پاسخ دهید.
بازنشستگی من اداری است، زیرا ما باید فضا را برای مدیران جدید و جوانترها باز بگذاریم. من همواره به جوانها اعتقاد و اعتماد داشتم و در طول مدت خدمتم سعی کردم در زیرمجموعه خودم جوانگرایی کرده و از جوانها استفاده کنم و با آنها از نزدیک کار کنم. این اعتقاد من است. از طرف دیگر اینکه آیا این بازنشستگی سیاسی است؟ مسلماً خیر؛ چون ما نمیتوانیم نسبت به آینده و توسعه و امنیت کشور و رفاه مردم بیتفاوت باشیم. نمیتواند تا وقتی که توان خدمت وجود دارد، باید در هر عرصهای که نیاز به مشورت و انتقال تجربه هست، در خدمت نظام بود. سیاسی بودن به معنای این نیست که حال که فرد در دولت مسئولیت ندارد، خودش را مقابل قرار دهد. هر یک از مدیرانی که در ۴۰ سال انقلاب مسئولیت داشتند، تجربیات زیادی دارند. ما که تجربیات کارهای اجرایی و مسئولیتهای دیپلماتیک داشتهایم، حتی اگر بازنشسته اداری باشیم و مسئولیت نداشته باشیم، اما به هر دولتی که سر کار هست و هر مسئولی که در مسندی هست میتوانیم کمک فکری کنیم یا با اظهارنظرها درباره موضوعات مهم و فعالیت سیاسی موجب رشد و آگاهی بیشتر شویم. کشور بزرگ ایران و مردم آگاهی مانند مردم ما نمیتواند با تفکر یک جناح اداره شود. زمانی کشور در تمام بخشها رشد خواهد کرد که دیدگاهها و تفکرات مختلف تعاطی افکار داشته باشند و مطرح شوند و بهترین آنها انتخاب شود.
با توجه به انتخابات سال ۱۴۰۰، ردصلاحیتهای گسترده و مشارکت و رقابت پایین در آن، فکر میکنید این ظرفیت الان در نظام وجود دارد؟ در انتخابات ۱۴۰۰ عرصه رقابت تا حدود زیادی محدود شد. آقای جهانگیری به عنوان عضو دولت و آقای لاریجانی به عنوان کسی که دوست دولت تلقی میشد، اجازه نامزدی در انتخابات ریاستجمهوری را پیدا نکردند. چگونه فکر میکنید برای انتقال تجربههای افرادی مثل شما و دکتر روحانی هنوز در نظام پذیرش وجود دارد؟
من ردصلاحیتها در انتخابات ۱۴۰۰ را استثناء میدانم نه قاعده، ممکن است گروهی بخواهند تلاش کنند که اینگونه انتخابات را تبدیل به یک قاعده کنند، اما شناختی که من از مردممان و نگاه مقام معظم رهبری برای مشارکتِ حداکثری دارم، این را یک استثناء میدانم. به هر حال در جامعه این سؤال هست و هیچ پاسخ قانعکنندهای به آن داده نشده است که کسی مانند آقای دکتر علی لاریجانی، به عنوان یک اصولگرای معتدل و سمتهای مختلف در این کشور داشته است: رئیس صداوسیما و وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی و نماینده مقام معظم رهبری در شورای عالی امنیت ملی بوده که مسئولیتهای حساسی است و همواره روابط بسیار خوبی با دفتر مقام معظم رهبری داشته است. به نظام و مقام معظم رهبری وفادار بوده، چرا ردصلاحیت میشود؟ آنچه برای ردصلاحیت بیان شد را اکثریت مردم قبول نکردند. این اقدامات با سیاست مشارکت حداکثری مردم در انتخابات مغایر است.
حتی مقام رهبری در این موضوع گله کردند و خواستار جبران آن شدند اما به نظر شما در عمل نظر ایشان تامین شد؟
سخنگوی شورای نگهبان چند ساعتی پس از بیانات مقام معظم رهبری واکنش نشان داد، اما به نظر من انتظارات برآورده نشد.
نظر رهبری بر جبران بود.
بله.
جبران شد؟
به نظر من جبران نشده است، چون که نه اکثریت افکار عمومی راضی شده و نه آقای دکتر لاریجانی. ما از رفتارهای بعدی که آقای لاریجانی بروز دادند، متوجه شدیم که ایشان راضی نشدند. در صورتی که میشد این موضوع را بهتر مدیریت کرد، یا افراد دیگری مانند دکتر جهانگیری که در انتخابات ریاستجمهوری سال ۹۶ از سوی شورای نگهبات تائید شدند ولی این بار ردصلاحیت شدند. عملکرد و سوابقشان روشن است و جزو خانواده شهدا هستند. چیزی هم طی این ۴ سال تغییر نکرده است. نظر مقام معظم رهبری همواره بر مشارکت حداکثری و تأثیرِ انتخابات در زندگیِ مردم تأکید داشتند و برای اینکه این هدفِ درست محقق شود، باید مشارکت و رقابت باشد و تمام دیدگاهها و شخصیتهایی که به نظام و قانون اساسی وفادارند و رهبری نظام را قبول دارند، بتوانند خودشان را در معرض افکار عمومی قرار بدهند و افکار عمومی بتواند از بین دیدگاهها و برنامههای مختلف آن را که قبول دارد انتخاب کند تا همواره دولت از حمایت گسترده مردم برخوردار باشد.
این یک آرزو و رویای شیرین است، اما سئوال من ناظر بر واقعیت است که شما گفتید این نوع ردصلاحیتها یک استثناء بوده نه قاعده، به این معنا که چشمانداز شما این است که این مشکل ممکن است حل شود و بهبود پیدا کند. ما که به شورای نگهبان امیدی نداریم اما شما به عنوان یک سیاستمدار و دبیر شورای سیاسی حزب اعتدال و توسعه چه خواهید کرد که این آرزو تحقق پیدا کند؟
اگر به جمهوریت نظام اعتقاد داریم باید نقش مردم برجسته و تصمیمگیر باشند و این مهم در انتخابات و مشارکت حداکثری محقق میشود. این وظیفه همه گروههای سیاسی و دلسوزان انقلاب و نظام است و این نظر مختص یک گروه سیاسی نیست. به نظر من اکثر احزاب و گروهها و فعالیت سیاسی و روشنفکران و دانشگاهیان همنظر هستند و مردم هم هرجا مشارکت بالا داشتهاند با حمایت خودشان دولت موفقتر بوده است.
خب احتمالاً افراطیون چپ و راست که از بیاهمیت شدن نهاد انتخابات خوشحال هستند؟!
اشکال این است که افراطیون چپ و راست جایگاهی در بین افکار عمومی ندارند.
اما پس از این انتخابات هر دو جریان رادیکال چپ و راست وضعیتشان در افکار عمومی یا حاکمیت بهتر شده است به این معنا که اگر افراطی راست بودند شاید به قدرت رسیدند و افراطیهای چپ هم گفتند که دیدید این نظام اصلاحناپذیر است. میخواهم بگویم به نظر شما تفکر اعتدال به پایان راه خود رسیده است؟
به نظر من این دو جریان رادیکال از نظر سیاسی اقلیت هستند. یعنی اگر بخواهید سیاسیون کشور را دستهبندی کنید، از طیف کسانی که چپ خیلی تند هستند در بین خود چپها یا اصلاحطلبها اکثریت نیستند. تفکر افراطی در جمع اصولگراها یا جناح راست هم اکثریت نیستند. از همه مهمتر ما باید به مردم مراجعه کنیم؛ شاخصِ ما در کشور برای تصمیمگیری، هم برای مقامات عالیرتبه نظام و مسئولین و هم برای احزاب و گروهها، مردم هستند. وقتی جمهوری اسلامی و قانون اساسی را قبول داریم در بطن آن مردم هستند.
خب مردم هم در انتخابات مشارکت چندانی نداشتند و این هم نوعی اعتراض مردم بود.
خب این تأیید حرف من است. یعنی اینکه ما بر روی نظر مقام معظم رهبری به عنوان یک نظر توصیهای بحث نمیکنیم، به عنوان یکی از سیاستهای اصولیِ نظام آن را قبول داریم...
یعنی ایشان در این مورد توصیه نکرده بودند، در حقیقت دستور پیگیری داده بودند؟
ایشان همواره بر نظر قبلیشان که مشارکت حداکثری باشد و مردم باید سرنوشت خود را خودشان انتخاب کنند، تأکید دارند.
۲- آیا روحانی در انتخابات ۱۴۰۰ منفعل بود؟
در جلسات خصوصی با آقای روحانی چنین تأکیدی وجود داشته؟ آیا آقای روحانی هم تلقیشان این بوده که انتخاباتِ مشارکتی و پرشوری خواهد بود؟
آقای دکتر روحانی علاقهمند بود و تلاش کرد که انتخابات سالم و با مشارکت بالا برگزار شود و برداشت ایشان از نظرات مقام معظم رهبری هم این بود. به خاطر دارم صحبتهایی که مرحوم آیتالله هاشمیرفسنجانی نقل میکردند این بود که رهبری همواره بر انتخابات آزاد و مشارکت حداکثری تأکید داشتند. تجربه به ما نشان داده که ایشان روی اصولی که همواره تأکید کردند صادق هستند، یعنی آنچه ایشان به مردم میگویند همان چیزی است که خودشان به آن اعتقاد دارند و از طرف دیگر آن را درست میدانند. از طرفی هم هر فرد سیاسی میداند که قوام این نظام بر حمایتِ مردمی و مشارکت حداکثری آنهاست. توجه داشته باشید که مشارکت حداکثری فقط در داخل معنا نمیشود، بلکه مشارکت حداکثری در خارج از کشور هم بین دوستانِ ما و هم بین دشمنانِ ما تفسیر میشود. یعنی ما بارها و بارها اتفاقاتی داشتیم که یا در یک انتخابات یا در یک راهپیمایی وقتی که مردم رأی خودشان را نسبت به یک خواستة نظام به نوعی به منصه ظهور رساندند و آن را مطرح کردند که همگان هم آن را دیدند، عملاً دیدیم که رفتارِ دشمنان تغییر کرده است و حتی دوستان هم خوشحال شدند. به همین جهت دولت برای چنین انتخاباتی تلاش کرد.
و برعکسش هم همینطور. یعنی انتخابات کمرونق و کمرقابت موجب خوشحالی دشمنان ایران شده است؟
خب طبیعی است.
یعنی شما فکر میکنید در مذاکرات و روابط خارجی ما آثار انتخابات ۱۴۰۰ دیده میشود؟
به هر حال طبیعی است که انتخابات و مشارکت مردم در روابط خارجی تاثیرگذار است. برای ما هم در وزارت خارجه خیلی مهم است که وقتی در یک کشور انتخابات میشود، گزارشی که سفارتمان برایمان میفرستد، وقتی میبینیم کسی که انتخاب میشود از یک حمایت گسترده برخوردار است، بالاخره در تعامل، مذاکرات و توافق، به آن اعتماد بیشتری وجود دارد و با خیال راحتتر برای آینده میتوانیم با آن توافق کنیم، برنامهریزی کرده و تفاهم کنیم.
در ایام انتخابات یک شایعه در محافل سیاسی مطرح بود که نظر دولت روی آقای لاریجانی است، این را روی علاقهای که آقای روحانی داشته است میگویم چون به نوعی هم ایشان و هم آقای لاریجانی با اصولگرایان میانه روابط تاریخی داشتند، همینطور در مورد حزب اعتدال و توسعه این بحث مطرح بود، حتی مطرح بود که در مجادلات داخلیِ دولت به نوعی دفتر رئیسجمهور نظر خاصی داشته است، زیرا دوستان حزب اعتدال و توسعه هم بیشتر حضور داشتند. اولاً که این حرف درست بوده یا نه، آیا حزب اعتدال و توسعه در دفتر رئیسجمهور جایگاهی برتر داشته است، ثانیاً آیا میتوان پرسید که نظر آقای روحانی چه بود و وقتی نتیجه انتخابات را دید جا خورد؟ آیا ایشان برای تائید صلاحیت آقای لاریجانی یا آقای جهانگیری تلاشی کردند یا انتخابات را رها کردند؟ چون من به خاطر دارم پیش از انتخابات ایشان خیلی پیگیر مشارکت و رقابتی بودن انتخابات بود، حتی در سخنرانیهای عمومی میگفتند که من صحبت کردم و شاید نامههایی نوشته شده است. گزارشی از موضع آن زمان دولت بدهید چون دولت روحانی این روزها خیلی مورد اتهام قرار میگیرد. به معنایی منتقدین دولت میگویند که دولت توجه لازم را به آزادی انتخابات نشان نداده و آن را رها کرده و از طرف دیگر هم گروهی هستند که میگویند دولت نظرات خاصی داشته و سعی میکرده آن نظرات خاص را اعمال کند.
من از ابتدای انقلاب اعتقاد داشتم که هر مسئولی با هر تفکری که مسئولیت میگیرد نسبت به مردم و سیاستهای کلان کشور باید امانتدار و مسئول باشد. البته نمیخواهم بگویم هر مسئولی با هر تفکری یک نوع عمل میکند، این موضوع بستگی به کسی دارد که فردی را انتخاب کرده و این شاخصه را با این تفکر و توان اجرایی در آن فرد دیده است. ولی به صرف اینکه یک فرد در یک مسئولیتی قرار میگیرد، نظرات یا منویات یک تشکیلات سوگیری پیدا کند را درست نمیدانم. زیرا نه در قانون اساسی ما چنین تعریفی شده و نه نظام از ما چنین چیزی را خواسته است. به همین دلیل در دفتر رئیسجمهور مسئولیت من هیچ ارتباطی به حزب اعتدال و توسعه نداشت و به همین دلیل هم من کسی را از حزب اعتدال و توسعه به دفتر رئیسجمهور نیاوردم. یعنی همکاران من چه معاونین و چه مدیران کل و تمام کسانی که با آنها کار کردم، هیچیک حزبی نیستند، نبودند و اتفاقاً برخی از آنها گرایش اصولگرایی داشتند و برخی هم گرایش اصلاحطلبی، اما چیزی که برای من خیلی مهم بود این است که فرد معتدلی باشد؛ این راجع به دفتر رئیسجمهوری. سؤال دومتان این بود که آیا دفتر رئیسجمهور در انتخابات یا هر جریان دیگری که به آن مربوط نمیشود دخالت کرد، پاسخ من صراحتا اینست که هرگز دفتر رئیسجمهور در موضوع انتخابات دخالت نکرد، حتی من به عنوان یک فعال سیاسی به دلیل اینکه رئیس دفتر رئیسجمهور بودم برای شرکت در بسیاری از نشستهای حتی غیررسمی و جلسات خیلی احتیاط میکردم که این شائبه عدم بیطرفی از دفتر رئیسجمهور پدید نیاید. سعی میکردم با هیچ حرکتی از طرف دفتر رئیسجمهوری این اصل مخدوش نشود، زیرا این موضوع خیلی مهم است که دفتر رئیسجمهور حالت بیطرفی خود را حفظ کند. نکته سوم اینکه آقای دکتر روحانی در این حد که من مطلع هستم، ایشان ممکن است در ذهن خود بین کاندیداهای مختلف به یک نفر تمایل بیشتری داشته باشد، این طبیعی است و هر انسانی همینطور است. بالاخره همه مقامات کشور از مقام معظم رهبری تا سطوح پایین وقتی روز انتخابات رأی میدهند، به یک نفر رأی میدهند. پس معنایش این است که به یکی از کاندیداها تمایل بیشتری دارند. آقای روحانی هم طبیعی است که همینطور باشد. حال ممکن است ما با شناختی که نسبت به ایشان داریم بگوییم ایشان بین کاندیداهای مطرح به آن دسته از افرادی که در گذشتهشان اعتدالی بودند، تمایل بیشتری داشته باشد، اما من هیچوقت ندیدم که ایشان در سمت ریاستجمهوری اقدامی انجام بدهد که بخواهد یک نفر را تبلیغ کند یا علامتی بدهد. طبیعی بود که در دورانِ ریاستِ آقای دکتر لاریجانی در مجلس یک همکاریِ بسیار نزدیکی بین مجلس و دولت برقرار شد. همواره یکی از توصیههای مقام معظم رهبری از ابتدا به هر دولتی این بوده که رؤسای قوا ضمن اینکه استقلال هر قوه حفظ شود، با هم همکاری و تبادل نظر و تعامل نزدیک داشته باشند.
البته این جزو اتهامات آقای لاریجانی در شورای نگهبان بود و به عنوان یکی از بانیان وضع موجود نام گرفتند.
راجع به بانیان بعداً پاسخ میدهم، اما میخواهم بگویم این یکی از خواستههای مقام معظم رهبری بود، همچنین که امسال در مراسم افطار کارگزاران نظام، ایشان مجدداً بر این خواسته تأکید کردند که قوای سهگانه باید با هم خوب کار کنند و این کار ادامه پیدا کند. پس هم آقای دکتر روحانی و هم آقای دکتر لاریجانی براساس هم منافع دو قوه، نظام و بیانات مقام معظم رهبری رابطه و همکاری نزدیک داشتند و در جلسات مختلف با هم مشورت میکردند. این ارتباط و دوستی برقرار شد و ممکن است که ایشان هم در ذهن خود از نظر اجرایی، توانایی و تفکر شاخصههایی را میدیدند، از طرف دیگر آقای دکتر جهانگیری هم ۸ سال معاون اول آقای دکتر روحانی بودند، طبیعی است که از نظر عاطفی، همکاری و اجرایی ارتباط نزدیکی که در گذشته وجود داشته و در این ۸ سال بیشتر شده است، موثر باشد. خب طبیعی است که آقای دکتر روحانی مانند هر سیاستمدار دیگری علاقهمند باشد و همواره مطرح کند که اگر دیدگاههای مختلف و شخصیتهای شناختهشده متعددی وجود داشته باشند، میتوانند رأی بیشتر مردم را جلب کنند و مشارکت را بالا ببرند. طبیعی است که هم آقای دکتر جهانگیری طیفی را نمایندگی میکرد و هم آقای دکتر لاریجانی، که در ترکیب کاندیداها آن طیفها نماینده نداشتند. لذا برای مشارکت حداکثری طبیعی بود که آقای دکتر روحانی به عنوان رئیسجمهور تلاش کند که این مشارکت حداکثری رخ دهد، زیرا وقتی مشارکت حداکثری باشد افتخاری برای دولت هم هست.
وجه قانونی را درست فرمودید که نه دفتر رئیسجمهوری و نه شخص رئیسجمهور نهتنها مجاز نیستند بلکه نه آقای روحانی و نه شما علاقهمند نبودید که از کسی حمایت کنید، اما وجه دیگر هم هست و این طرف منتقدانی هستند که میگویند انگار آقای دکتر روحانی برایش مهم نبود که انتخابات چه نتیجهای پیدا کند؛ برخلاف آقای هاشمی که تلاش کرد فضای رقابتی به وجود بیاورد و زمانی که مسئله آقای خاتمی مطرح میشد، ایستادگی کرد و وقتی شائبه تقلب و... مطرح شد، ایشان در نماز جمعه سخنرانی کردند و اطمینان دادند که سلامت انتخابات را تضمین میکنند. تقریباً این وضعیت بر سال ۷۶ انطباق پیدا میکند. سئوال من اینجاست که بدون اینکه آقای روحانی به مصداق فکر کنند و همین مبانی مدنظر حضرتعالی یعنی مشارکت، رقابت، افزایش رأی مردم و حضور گفتمانهای مختلف در انتخابات مطرح باشد، آیا ایشان نامهای به رهبری و شورای نگهبان نوشتند یا تذکر و جلسهای داشتند، به این معنا که آیا ایشان برای تحقق آن مبانی تلاش کرد یا خیر؟
اول اینکه شرایط انتخابات ۱۴۰۰ با ۱۳۷۶ کاملاً متفاوت بود و برگزارکنندگانِ انتخابات هم شرایطشان با آن زمان فرق کرده بود. همچنین آقای روحانی براساس قانونِ اساسی آنچه میتوانست انجام داد.
یعنی دقیقا آقای روحانی چه کار کرد؟
ایشان دیدگاههای خودش را در آن مقطع در صحبتهای مختلفی که در دولت و بیرون از دولت، درباره مشارکتی بودن انتخابات و اینکه مردم بتوانند بیشتر شرکت کنند، بیان کرد. از هر ابزار دیگری که در دسترس بود هم برای شورای نگهبان و هم جاهای دیگر این کار را کرد. از سوی دیگر وزارت کشور باید به عنوان مجری انتخابات تلاش زیادی کرد که انتخابات با امنیت کامل و سالم برگزار شود.
یعنی به شورای نگهبان تذکر دادند؟
ایشان به عنوان رئیسجمهور در چارچوب قانون تمام تلاش خود را کردند که انتخابات خوب و سالم با مشارکت بالا برگزار شود. اما تلاش ایشان باید در چارچوبِ قانون اساسی باشد نه دفاع از یک شخص. ایشان نمیخواست که متهم شود به اینکه مثلاً با این فرد مخالف است و با فرد دیگر موافق. ایشان از اصول حمایت میکرد و آن اصول این بود: کسانی که میتوانند و آن صلاحیت را دارند بتوانند در ریاستجمهوری کاندیدا شوند، اما وقتی مسئله ردصلاحیت مطرح میشود موضوع متفاوت است، وقتی یکباره کاندیداها ردصلاحیت شدند کار بسیار دشوار شد...
آیا ردصلاحیتها یکباره بود و هیچ نشانهای از قبل وجود نداشت؟ چون دوره قبل که آقای هاشمی ردصلاحیت شد، یکی از اولین افرادی که مطلع شد آقای روحانی بود که شگفتزده هم شد.
بله ردصلاحیت آقای هاشمی اولین ردصلاحیت در این سطح بود که یک مقدار زمینهچینی شد و مقدماتی فراهم شد، اما این بار فقط با خودشان صحبت کردند، صحبتهای مستقیم با آقای جهانگیری، آقای لاریجانی و برخی کاندیداهای دیگر کردند و لذا خیلی هم سریع انجام شد یعنی فرصت اینکه مدتی طول بکشد و... نبود. البته ممکن است بحث شورای نگهبان یک هفته طول کشیده باشد، اما مشخص نبود که پس از این بحثها نامزدی ردصلاحیت میشود یا تأیید، اما زمانی که ردصلاحیتها اعلام شد خیلی کوتاه بود. بر این اساس عملاً دولت برگزارکننده انتخابات بود و تلاش میکرد حداکثر مردم سر صندوق رأی بیایند. اینجا دیگر نمیتوانست یک اختلاف علنی بین دولت و شورای نگهبان رخ بدهد، زیرا نه مصلحت انتخابات بود نه مصلحت کشور و نه مصلحت فردی که بعداً رئیسجمهور میشود. این تلاش توسط دولت و دلسوزان انقلاب انجام میشود برای اینکه کشور در داخل بهتر اداره شود و در خارج اقتدار بیشتری داشته باشد، پس اگر در آستانه برگزاری انتخابات اختلافی آن هم از این دست رخ دهد، صورت خوشی ندارد. لذا من فکر میکنم همه مصالح کشور را مدنظر داشتند که اگر الان این اقدام رخ بدهد، چه تأثیری روی مشارکت خواهد داشت، کما اینکه این میزان مشارکت را هم گردن دولت و... انداختند. تمام وظایفی که بر عهده وزارت کشور و دیگر نهادهای دولتی بود به نحو احسن انجام دادند و مشارکت در این حد بود، اگر یک وقت خدایی ناکرده اختلافی پیش میآمد، همهچیز به گردن این دولت میافتاد که مصلحت نبود. حتی از نظر وجهه خارجی هم این کار درستی نبود که دولت برگزارکننده عامل چنین اختلافی شده و مشکل دارد. بر این اساس فکر میکنم آقای دکتر روحانی به عنوان رئیسجمهور و دولت تمام تلاشش این بود که بیطرف باشد و من آنقدر که شاهد بودم در همه جلسات، عرصهها و گامهایی که برای انتخابات برداشته شد، در وزارت کشور و نهادهای مختلف این بیطرفی کاملاً انجام شد...
بجز «بیطرفی» که وظیفه قانونی دولت است، «کنشگری» حزب چه بود؟ آیا دولت منفعل بود؟
بله کنشگری هم بود و علتش هم این بود که میخواستیم مشارکت بیشتر از این باشد. لازم است نکتهای را هم راجع به حزب اعتدال و توسعه و انتخابات بگویم. ما در جلسات حزب اعتدال و توسعه چندین جلسه در شورای مرکزی و دفتر سیاسی راجع به انتخابات بحث کردیم. افرادی هم در جلسه بودند و اطلاعاتی هم داشتند... ما راجع به افراد مختلف بحث کردیم و تصمیمی نگرفتیم، قرارمان بر این بود که وقتی شورای نگهبان لیست کامل داد جلسه نهایی داشته باشیم و نظرمان را اعلام کنیم. زیرا افراد مختلفی در معرض بودند و فکر میکردیم باید یکی را تأیید کنیم که مناسب میدانستیم. وقتی لیست نهایی نامزدها اعلام شد، ما جلسهای گذاشتیم و به این جمعبندی رسیدیم که نمیتوانیم از هیچیک از این نامزدها حمایت کنیم و بیانیهای دادیم و مردم را برای مشارکت دعوت کردیم، گفتیم خودشان تصمیم بگیرند.
خب این روند مسئولیت اصلی حزب را زیر سئوال نمیبرد؟
خیر.
چون حزب قرار است مشاور و راهنمای مردم باشد؟! نه اینکه تابع هر فهرستی باشد که شورای نگهبان اعلام میکند. شما باید نامزد معرفی میکردید نه اینکه از نامزدهای شورای نگهبان یکی را انتخاب میکردید…
این حرف درست است. حزب در نظام سیاسی ایران چندان مبسوط الید نیست. ما در ادوار گذشته امکان معرفی نامزد داشتیم. در این دوره نتوانستیم بر اساس اصول و مرامی که معتقدیم از میان افراد تائید شده فردی را که از نظر سیاسی و اجرایی شایسته و همسو میدانیم معرفی کنیم. ما از یک طرف در حزب اعتقاد داشتیم که مشارکت پایین به ضرر نظام است. میخواستیم مشارکت بالا برود و از طرف دیگر با معیارها و شاخصهایی که داشتیم، نمیتوانستیم بین افرادی که هستند یک نفر را انتخاب کنیم. ما آن زمان میفهمیدیم که در این ترکیب آقای رئیسی رأی میآورد و اگر هم میخواستیم فرصتطلبی کنیم و اصول را نادیده بگیریم مانند برخی از احزاب و گروهها که همه روی نامزد برنده حساب کردند. ما نمیخواستیم که چنین چیزی باشد، لذا اگر به هر دلیلی یکی از این نامزدها را انتخاب میکردیم، از طرف دیگر باید پاسخگوی مردم هم میبودیم. یعنی کسانی که به ما اعتماد دارند، میگفتند چرا ایشان؟ به دلیل اینکه یک تکلیف حزبی انجام بدهیم مورد سئوال قرار میگرفتیم. اگر میخواستیم علیه اینها صحبت کنیم هم نمیشد آن هم در آستانه انتخابات چون ما که در مقابل کاندیداها نیستیم. ما فکر میکنیم نوع بیانیهای که دادیم و مردم را برای مشارکت دعوت کردیم و نام کسی را هم نبردیم بسیار گویا و شفاف بود.
غیر از بحث حزب اعتدال و توسعه، این سئوال به لحاظ کلی مطرح میشود که آیا همین وضعیت متناقضی که شما در آن گیر کردید که کاملاً هم قابل درک و فهم است و نوعی اعتراض محافظهکارانه هم در آن هست، آیا به معنای انسدادِ جریانِ اعتدال در کشور نیست؟ یعنی شما حزبی دارید که زمانی در مقابل تندروی چپ درست شده و درگیر تندروی راست هم میشود و به نوعی دولت هم تشکیل میدهد یا دولتی تشکیل میشود که به آن نزدیک است. خب در انتخابات ۷۶ که البته حزب آن زمان تأسیس نشده بود، اما اکثریت اعضای مؤسس حزبتان از آقای ناطق نوری حمایت کردند. در انتخابات سال ۸۸ هم از مهندس موسوی حمایت کردید، این حزب به جایی رسید که نمیتواند نامزد داشته باشد، این نشانگر چه بحرانی در سیاست کشور است؟
مسئله انسداد نیست. ما با توجه به شرایطی که در کشور به وجود میآید باید براساس مرامنامه و اساسنامه و تفکر حاکم بر حزب و منویات موجود، تصمیم درستی اتخاذ کنیم. البته همه تصمیمات هم اینگونه نیست. لزوماً اینگونه نیست که همه احزاب کشور خودشان یک کاندیدا داشته باشند، ما میتوانیم کاندیدایی که یا مستقل است یا متعلق به حزب دیگری است اما به تفکر ما نزدیک است، را انتخاب کنیم و با احزاب و گروههای نزدیک به فکر خودمان ائتلاف کنیم.
البته ایدهآل نیست، ایدهآل آن است که خودتان کاندیدا داشته باشید.
قطعاً ایدهآل این است که خودمان کاندیدا داشته باشیم اما میخواهم بگویم برای اینکه به انسداد نرسیم، میتوانیم با احزاب دیگر ائتلاف کنیم.
در طول این مدت هم تقریباً همین کار را کردید.
بله ما در انتخابات گذشته همین کار را کردیم و ممکن است در آینده همین روش را ادامه دهیم.
۳- آیا حزب اعتدال و توسعه حزب حاکم در دولت روحانی بود؟
هیچوقت به این فکر نمیکنید اعضای حزب خودتان کاندیدا شوند؟ زیرا شما رجال دولت بودید، آیا فکر نمیکنید در سطح معاون رئیسجمهور و وزیر افرادی وجود داشته باشند که به عنوان نامزد مطرح کنید و فکر میکنید نامزدهایتان تأیید شوند؟
بله. به شرایط کشور و نظر مردم بستگی دارد. ترجیح ما داشتن کاندیدا توسط حزب است به شرطی که فرد توانا پاشته باشیم و مورد قبول مردم قرار گیرد. اگر چنین شرایطی نباشد، ائتلاف گزینه بعدی است.
اساسا تاسیس حزب اعتدال و توسعه با چه منطقی صورت گرفت؟ اینکه از احزاب دیگر حمایت کنید؟!
همواره در کشور دو طیف فکری و کنشگران سیاسی وجود داشتند که از نظر فکری در تشکیلات حزبی این دو طیف که در گذشته به نام چپ و راست و امروز به نام اصولگرا و اصلاحطلب معرفی شدهاند، قرار نمیگرفتند و خودشان را معتدل مینامیدند. مجموعه این افراد حدود ۲۰ سال قبل با مشورت مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی تشکیل شد.
در خانواده خودتان هم البته همینطور است. در خانواده شما گرایشهای اصولگرا و میانهرو دارید. مثلاً یک برادرتان در مجمع تشخیص مصلحت هستند و قبلا عضو سازمان مجاهدین انقلاب بودند. برادر دیگری که در دفتر تبلیغات اسلامی فعالیت میکنند و گرایشهای اصولگرایانه دارند.
بله حسن آقا جزو پایهگذاران مجاهدین انقلاب بودند. احمدآقا که در قم هستند هیچوقت به کار سیاسی به آن معنا وارد نشد و بیشتر کارهای علمی و فرهنگی را دنبال میکند. اما وقتی با ایشان صحبت میکنیم راجع به تمام مسائل سیاسی نظر دارد.
تا زمان تشکیل دولت دکتر روحانی، تحلیلی که در مورد شخص شما و همینطور گرایشات دیگری که در حزب اعتدال و توسعه وجود داشت این بود که به جناح راست نزدیکتر هستید. این درست است؟
خیر. من شخصاً هم با معتدلینِ دو جناح اصلاحطلب و اصولگرا ارتباط خوبی دارم. با تندروهای دو جناحرابطه ندارم و هیچوقت هم تمایلی نداشتم. منش من در زندگیام نه فقط در بُعد سیاسی بلکه در بُعد اجتماعی و رفتاری هم به همین صورت است. همیشه سعی کردم که جانب اعتدال و میانهروی را داشته باشم و فکر میکنم که آینده کشورمان بیشتر از این طریق میتواند به صواب نزدیکتر باشد.
البته این باز هم یک آرمان است، اما واقعیت این است که حتی در دورهای که شما در دفتر ریاستجمهوری بودید، انتقادات بسیاری از طرف اصلاحطلبها به شما وارد میشد. یعنی به طور مشخص در قیاس دو دولت آقای روحانی میگفتند در دور دوم حزب اعتدال و توسعه و آقای واعظی، کاملاً رئیسجمهور را اداره میکنند. این اتهام چقدر درست است؟
خب این اتهام که اصلاً درست نیست. نکته اول اینکه کسانی که آقای دکتر روحانی را میشناسند و از نزدیک با ایشان کار کردند میدانند ایشان کسی نیست که یک نفر بخواهد ادارهشان کند. آقای دکتر روحانی نسبت به خیلی از موضوعات مهم کشور با تجربهای که دارند و کارهایی که کردند خودشان نظر دارند. از طرف دیگر در مسائل اقتصادی در اوایل دولت در سالهای ۹۲، ۹۳ به قدری وقت گذاشتند، مطالعه کردند و جلسه گذاشتند که خودشان به نظر مشخصی رسیدند. به نظر من این حرف مغرضانه بیمعرفتی به شخص آقای روحانی است و توهین تلقی میشود و احتمالا برای تخریبِ من دنبال میشد. این را اندکی از افراد اصلاحطلب مطرح کردند و بنده هیچ وقت به همه اصلاحطلبان تعمیم ندادم. لذا فکر میکنم این افراد در دور دوم ریاستجمهوری انتظاراتی از آقای دکتر روحانی داشتند، این انتظارات در دوره اول ریاستجمهوری کمتر بود. ضمن اینکه آقای دکتر روحانی در دو دور انتخابات خود تصمیم داشتند که از همه افراد شایسته و معتدل استفاده کنند و تعهدی به هیچ یک از احزاب و گروهها نداده بود.
یعنی اصلاحطلبان هیچ کمکی به دکتر روحانی نکردند؟
مرحوم آیتالله هاشمیرفسنجانی و آقای خاتمی به عنوان سران جریان اصلاحات و اعتدال حمایت کردند، اما اینکه در ستاد انتخاباتی دکتر روحانی، اصلاحطلبهایی که در ستاد آقای دکتر عارف بودند بخواهند وارد شوند، این اتفاق نیفتاد. ولی آقای دکتر روحانی با توجه به تفکری که داشت دولت حزبی تشکیل نداد، یعنی آقای دکتر روحانی اعتقادش بر این بود که از افرادِ باتجربه و معتدل کشور از هر حزب و گروهی که اعتقاد به نظام، ولی فقیه و قانون اساسی دارند، استفاده کند و این کار را هم در ردههای مختلف از وزیر تا دیگر اعضای دولت، انجام داد. ما در حزب اعتدال و توسعه از همان روز اول با همه امکانات پشت سر آقای دکتر روحانی قرار گرفتیم و تا پایان هم ایستادیم. اما در کابینه سه نفر از حزب ما بودند.
به عدد نیست، اما به لحاظ کیفیت به نظر میرسد حزب اعتدال و توسعه در دولت و کابینه آقای روحانی نقش مهمی را ایفا کرد.
خب نقش مهم از نظر فکری است.
آقای روحانی خودشان عضو حزب اعتدال و توسعه است؟
آقای روحانی عضو حزب اعتدال و توسعه نیست، از زمان تاسیس حزب در ارتباط با تصمیمگیریهای مهم مسئولین حزب با مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی و آقای دکتر روحانی مشورت میکرد.
یعنی حمایت سیاسی و معنوی...
بله. این ارتباط نزدیک باعث شد که تفکرات آقای هاشمی و آقای روحانی با ارتباطات و جلساتی که با ایشان داشتیم، روی حزب تأثیر بگذارد. البته دیدگاهها به هم نزدیک است.
که حداقل همنشین بوده و مشورت داشته است...
همنشین بوده، مشورت داشته و دیدگاههای ما خیلی به هم نزدیک است. لزوماً افراد نباید عضو حزب اعتدال و توسعه باشند، تا اینکه معتدل باشند. در انتخاباتِ مجلس هر کسی در هر جای ایران معتدل بود، وظیفه حزب اعتدال و توسعه بود که اگر در آن شهر کاندیدای حزبی ندارد یا اگر کاندیدایی دارد که آنجا محبوبیت و شانس ندارد، برود از آن نامزد معتدل حمایت کند.
آقای دکتر این یک تاکتیک است، وگرنه نمیتواند راهبرد شما باشد.
نه، ما جایی که خودمان نامزد داشته باشیم که از نامزد خودمان حمایت میکنیم.
آیا تلاش کردهاید که نیرو پرورش بدهید؟
خیلی تلاش کردیم و هنوز هم تلاش میکنیم. در دورانی که آقایان دکتر نوبخت، جنتی، مرحوم ترکان و دوستانی که همراه بودیم این کار را میکردیم، اما در این هشت سال بسیار گرفتار بودیم و خدا وکیلی هم نمیتوانستیم از کارمان بزنیم و...
در طرف دیگر میگویند وقتی آقای دکتر نوبخت در تمام استانها حضور پیدا میکرد حتماً جلسات منظمی با معتدلین داشت و شورای توسعه ایجاد شده بود که به نوعی پرورش نیرو برای حزب بود، آیا این درست است؟
شورای توسعه افرادی بودند که تفکرات معتدلی داشتند. البته در شورای توسعه هم اصلاحطلب بودند و هم اصولگرا...
به دولت هم ربطی نداشت...
بله به دولت هم ربطی نداشت، از اینها به عنوان یک گروه مشاوره استانی استفاده شد و خوب هم استفاده شد. من هم با این افراد جلسه داشتم؛ چهرههایی باتجربه که استاندارد، نماینده مجلس و... بودند و دیدگاههایشان هم به دولت ما نزدیک بود.
این با ساختار حزبی حرفهای خیلی تضاد ندارد، اتفاقاً ممکن است انتقاد به شما باشد که چرا این کار را بیشتر نکردید…
اصلاً این گروه مشاور بودند نه حزبی و وابستگی به حزب اعتدال و توسعه نداشتند و یک ریال هم دریافت نمیکردند، ولی اینکه عدهای احساس میکردند اگر فکر کنند و راجع به استان خودشان پیشنهاد داشته باشند، از طریق آقای دکتر نوبخت، نه به عنوان دبیرکل حزب، بلکه به عنوان رئیس برنامهریزی کشور، میتواند هم در سازمان برنامه و بودجه جاری شود و هم به رئیسجمهور منتقل شود، به نظرم کار خوبی بود. حال من هم کمک میکردم آن چیزی که باید اتفاق بیفتد. از طرف دیگر به هر حال وقتی ما سفری به یک استان میرفتیم یکسری برنامهها داشتیم که آنها را انجام میدادیم، اگر دوستان حزب میخواستند با ما جلسه بگذارند، ما لطمهای به برنامه کاریمان نمیزدیم. من بارها شده که ساعت ۱۰، ۱۱ یا ۱۲ شب با دوستانی که لازم بود یا به دفترشان رفتم یا خانه یکی از آنها جلسهای یک ساعته یا یک ساعته و نیمه گذاشتهام.
پس حزب اعتدال و توسعه حزب حاکم نبود.
آقای دکتر روحانی دولتش را دولت حزبی نکرد. ما هم قبول داشتیم، چون میفهمیدیم که کشور توسط یک حزب نمیتواند اداره شود. اگر یک حزب بگوید که من میخواهم کشور را اداره کنم، معنایش این است که شما بسیاری از شایستگان کشور را از دست دادهاید. ما به جای اینکه بگوییم یک حزب، گفتیم این دولت میخواهد از معتدلین و شایستگانِ همه جناحها و افراد معتدل غیرحزبی استفاده کند و همین هم شد. شما هم در دولت یازدهم و دولت دوازدهم این را میبینید. آقای دکتر روحانی در دولت اول و دوم مدیونِ هیچ حزب و گروهی نبود. یعنی با هیچ حزب و شخصیتی هم توافق نکرد که اگر پیروز شدم برای شما چه کاری خواهم کرد و مشی خودش را اجرا کرد.
۴- آیا روابط دولت روحانی و جبهه اصلاحات تیره شد؟
اما اولین نطقی تلویزیونی که پس از پیروزی در انتخابات ۹۲ داشتند از آقای هاشمی و آقای خاتمی تشکر کردند.
بله. ایشان هم در دوره آقای هاشمی رفسنجانی، دبیر شورای عالی امنیت ملی بود و رابطه بسیار نزدیکی با ایشان داشت و هم در دولت آقای خاتمی در این سمت بود و رابطهای بسیار نزدیک داشت، از طرف دیگر آنها هم در انتخابات از آقای دکتر روحانی حمایت کردند. آقای روحانی هم بعد از پیروزی از همه مردم و رهبری و حامیانش از جمله این دو بزرگوار تشکر کردند.
در دور دوم همت کرده بودند که آقای روحانی رئیسجمهور نشود.
یک عده همت کردند که آقای روحانی رئیسجمهور نشود و از طرف دیگر یک عده فرض گرفته بودند که ایشان رئیسجمهور میشود و این دو تفکر در مقابل هم بود و به همین دلیل هم یک دوقطبی به وجود آمد. البته حضور اصلاحطلبان در دور دوم انتخابات ریاستجمهوری نسبت به دور اول کاملا متفاوت بود به همین جهت انتخابات که تمام شد، یک انتظاری پیش آمد که آقای دکتر روحانی باید مشی خود را نسبت به سال ۹۲ و انتخاب کابینه تغییر بدهد. این پرسش وجود داشت که آیا کسی با آقای روحانی چنین توافقی کرده بود؟ آیا آقای دکتر روحانی در این همه نطق انتخاباتی و تبلیغاتی که داشت در جایی این حرف را زده بود؟ برعکس آقای روحانی بر همان مشی دولت قبل خودش تأکید داشت. آقای خاتمی در اولین دیداری که با دکتر روحانی پس از ریاستجمهوری داشتند به صراحت گفتند اگر کسی گفت چون ما از شما حمایت کردیم انتظاری هم دارد، قبول نکنید. شما خودتان رئیسجمهور شدید و ما هم از شما انتظاری نداریم.
آیا میتوان اینطور تحلیل کرد که ایشان از نامزدی آقای جهانگیری خوشنود نبودند؟
نمیتوانم بگویم خوشنود بود یا خیر، اما ایشان نقشی نداشت در اینکه آقای دکتر جهانگیری کاندیدا شود، از طرف دیگر هم نمیخواست مانع ایشان شود. بالاخره ممکن است اگر مانع ایشان میشد این حالت را پیدا میکرد که برای منافع خودش مانع این شود که همکارش کاندیدا شود. مثل انتخابات دور دوم آقای خاتمی که آقای شمخانی به عنوان وزیر دولت کاندیدا شد. اگر دکتر روحانی واکنشی نشان میداد ممکن بود که بازخورد خیلی خوبی نداشته باشد.
طور دیگری سئوال را مطرح کنم، آیا آن انتخابات اثر منفی در روابط آقای روحانی با آقای جهانگیری داشت؟
خیر. من در این ۸ سال چه زمانی که وزیر ارتباطات بودم و چه در زمانی که در دفتر ریاستجمهوری بودم هیچوقت چنین چیزی ندیدم. همیشه آقای دکتر روحانی و آقای دکتر جهانگیری احترام همدیگر را در سطح اعلی داشتند، روابطشان بسیار خوب بود. با هم خیلی خوب کار میکردند و کارها تقسیم شده بود.
بحث مربوط به آقای جهانگیری تبدیل به یکی از نقاط اختلاف در دولت شد. هم در مورد آقای جهانگیری میخواهم توضیح بدهید روابطتان با ایشان چطور بود و هم در مورد آقای ظریف. آیا عملاً حضور شما به عنوان یک رئیس دفتر مورد اعتماد و قدرتمند برای آقای روحانی به تضعیف معاون اول منتهی شد؟
من فکر میکنم در اداره دولت و ریاستجمهوری در کشوری مانند ایران آنقدر کار و فعالیت و ابتکار باید باشد و فعالیت زیاد است که هر کسی هرچقدر کار کند جایی را برای کسی تنگ نمیکند، به شرطی که در چارچوب وظایف خودش کار کند. اینکه شما سئوال کردید که اختلافها به چه صورت است من که در دولت بودم هم در دولت یازدهم و هم در دولت دوازدهم چنین چیزهایی ندیدم. یعنی من ندیدم که بین آقای دکتر روحانی و آقای دکتر جهانگیری اختلافی باشد. البته منظور اختلاف شخصی است، وگرنه مگر میشود که نظر کارشناسی روی موضوعات وجود نداشته باشد؟ این که بین همه است، زمانی که دولت تشکیل میدادیم وقتی برای وزارتخانهای شخصی طرحی میآورد اگر ۵ نفر مخالف بودند و ۵ نفر هم موافقت میکردند، یعنی آن ۵ نفر با این دیدگاه اختلاف دارند. آقای دکتر جهانگیری هم با توجه به اینکه امور اقتصادی دولت هم در دولت یازدهم و هم دولت دوازدهم به ایشان سپرده شده بود، انواع و اقسام جلسات اقتصادی میگذاشتند و نظرات را هم میآوردند. نظرات مختلف کارشناسی وجود داشت که بحث دیگری است و من وارد این بحث نمیشوم. چیزی که روی آن تأکید دارم و خیلی هم مهم میدانم روابط شخصی و آن روابط عاطفیای که باید بین رئیسجمهور و معاونش و فراتر از آن دو همکار باشد، هیچوقت ندیدیم که این روابط آسیبی ببیند.
به طور مشخص گفته میشود که در دولت اول آقای روحانی عملاً آقای جهانگیری امور اقتصادی را پیگیری میکرد و آقای دکتر روحانی بیشتر روی بحثهای مربوط به سیاست خارجی تمرکز میکردند، اما در دولت دوم این اختیارات از آقای جهانگیری سلب شد، آیا این حرف درست است؟
خیر درست نیست. تمام آن جلسات و موضوعاتی که در دولت یازدهم به آقای دکتر جهانگیری تفویض شده بود عینا در دولت دوازدهم هم بود. یک جلساتی را آقای دکتر روحانی داشتند، از همان سال ۹۲ ایشان هفتهای دو جلسه ستاد اقتصادی دولت داشتند که یک دورهای روزهای یکشنبه و پنجشنبه بود و برخی اوقات که به سفر استانی و... میرفتند روزهای یکشنبه و سهشنبه بود. آنجا هم آقای دکتر جهانگیری محور جلسه بود. خب وزرای اقتصادی دولت هم بودند، اتفاقاً جناب آقای رئیسی هم الان این سنت را حفظ کرده و همان جلسات با همان ترکیب هفتهای دو جلسه تشکیل میشود. این جلسه از سال ۹۲ تشکیل شد. در دورهای آقای دکتر نیلی در دولت یازدهم دبیر آن بود و در دورهای دیگر دکتر نجفی دبیر آن شد و پس از آن هم در دولت دوازدهم آقای دکتر نهاوندیان دبیر شد، پس اتفاق جدیدی نیفتاد. همانطور که گفتم اینها واقعیت ندارد و تبلیغات است، بر این اساس من هرچه دیدم چنین اختلافاتی وجود نداشت.
روابط شما با آقای جهانگیری به چه صورت بود؟
من آقای جهانگیری را از قبل میشناختم، از ابتدای دولت یازدهم روابط بسیار خوبی با هم داشتیم. در دولت دوازدهم فرقی که ارتباط آقای جهانگیری با دفتر رئیسجمهور داشت این بود که خیلی نزدیکتر شد. یعنی تعداد گزارشها و نامههایی که روزانه آقای دکتر جهانگیری از دفتر رئیسجمهور در دولت دوازدهم دریافت میکرد، اصلاً قابل مقایسه با دولت یازدهم نیست و اینکه اگر ما برخی از مسائل سیاسی، سیاست داخلی، سیاست خارجی و... را در دفتر رئیسجمهور بحث میکردیم من بلافاصله تلفنی ایشان را در جریان میگذاشتم یا ایشان تماس میگرفت که جریان چیست. ضمن اینکه من این را خیلی مضر میدانستم چون فکر میکردم برای اداره دولت (آنچه در کلان هست) اگر رئیسجمهور، معاون اول و رئیس دفتر هر سه یک سیاست را دنبال نکنند و بهم نزدیک نباشند، نمیشود دولت را اداره کرد. به همین دلیل هم نمیخواستم به این حاشیهها توجه کنم که هر کسی چیزی راجع به من گفت پاسخ بدهم، اما یک وقتهایی میشد برای اینکه چنین چیزی جا نیفتد و این را خیلی برای دولت خودمان مضر میدانستم، به همین جهت در مقابل ادعای کذب اختلاف در دولت بارها گفتهام که روابطم با آقای جهانگیری روابط بسیار خوبی است و هم گفتهام که ایشان نفر دوم دولت ماست، همه این حرفهایی که میزنند بیاساس است. یا گفتهام که روابط ایشان با آقای رئیسجمهور خیلی خوب است.
روابط آقای روحانی با سران اصلاحات و شما با سیاستمداران و مدیران اصلاحطلب چگونه برقرار میشد؟ آیا هیچ رابطهی منظمی میان دولت و جبهه اصلاحات به عنوان حامی دولت برقرار بود؟
رئیسجمهور جلساتی با آقایان هاشمی، خاتمی، ناطق نوری و سید حسن خمینی داشتند. ارتباط با احزاب و گروههای سیاسی هر سال حداقل یک جلسه در ماه رمضان و جلسات دیگری به صورت موضوعی با احزاب اصلاحطلب و اصولگرا برگزار میشد. دفتر رئیسجمهور نیز تلاش داشت ارتباط خود را با فعالین سیاسی داشته باشد و جلساتی تشکیل میداد. همه معتدلین دو جناح در این جلسه و نیز جلسه روزنامهنگاران و اقتصاددانان و روحانیان و زنان با رئیسجمهور حضور داشتند. مواردی پیش آمد که شخصیتهای سیاسی کشور از اصولگرا و اصلاحطلب و حتی افرادی که با دولت مخالف بودند، مصاحبهای میکردند یا نکتهای را بیان میکردند که در ارتباط با دولت بود، با آنها تماس میگرفتم و صحبت میکردم. برای مثال ارتباط با دکتر توکلی و مهمدس بهزاد نبوی وجود داشت و نظراتشان را میگرفتم. با افرادی مانند حسین مرعشی و محمدرضا باهنر هم صحبت میکردم. هر وقت هر کدام از مسئولان و وزرای دولتهای قبل از اصلاحطلبان و اصولگرایان کار اداری داشتند یا حق و حقوقی که از دولت قبل از ما نادیده گرفته شده بود یا نقض شده بود را هم تلاش میکردیم احقاق شود. رابعا دوستان زیادی از اصلاحطلبان و اصولگرایان معتدل با همکاران من در دفتر رئیسجمهور یا دیگر ارکان نهاد همکاری داشتند. افرادی مانند آقای علی ربیعی که سخنگوی دولت بودند یا فریدون وردینژاد که معاون سیاسی دفتر بودند، نظرات افراد از آقای عباس عبدی تا امیر محبیان را میگرفتند و به رئیسجمهور یا من میدادند. بنابراین رابطهی دفتر و دولت با همه جریانات معتدل مستمر بود.
۵- دکتر واعظی در دولت چه میکرد؟
نقش شما در دولت به چه صورت بود؟ شما به عنوان کسی که با آقای روحانی ارتباط خوبی داشتید، در مرکز تحقیقات استراتژیک با ایشان بودید و حزب اعتدال و توسعه با مشورت ایشان شکل گرفت. شما رئیس کمیته سیاسی ـ امنیتی یا سیاست خارجی انتخابِ وزرا بودید، درست است؟
زمانی که آقای دکتر روحانی انتخاب شد در مرکز تحقیقات چند کمیته داشتیم.
ظاهراً آقای یونسی رئیس کمیته سیاسی ـ امنیتی بود و شما کمیته سیاست خارجی.
بله من در کمیته سیاست خارجی بودم. هر کدام از کمیتهها آخرین وضعیت زیرمجموعه دولت را بررسی و گزارشهایی تقدیم رئیسجمهور منتخب میکردند و برای هر مسئولیتی حدود ۵ نفر را پیشنهاد میکردند.
جامعه قبل از اینکه وزیر ارتباطات شوید، شما را به عنوان یک دیپلمات وزارت خارجه میشناختند و با نوع ارتباطی که داشتید انتظار میرفت شما وزیر خارجه شوید یعنی تلقی این بود که جزو گزینههای اول باشید، البته آقای ظریف هم همیشه مطرح بود. چه اتفاقی افتاد؟ شما نهتنها وزیر خارجه نشدید بلکه رفتید وزارتخانهای که اول میپرسیدند چرا آقای واعظی؟ چون کمتر کسی میدانست که شما قبلاً در مخابرات بودید. میخواهم از اینجا به ماجرای روابطتان با آقای ظریف برسم و میخواهم بدانم چه اتفاقی رخ داد؟
بهتر است پاسخ این سئوال شما را با یک خاطره بدهم. رشته تحصیلی من دوران دانشجویی در آمریکا الکترونیک بود...
چند سال در آمریکا بودید؟
من از سال ۵۰ تا آخر ۵۸ بودم، لیسانس الکترونیک گرفتم و کارشناسی ارشد و دکترا مخابرات خواندم. به همین دلیل هم وقتی در بهارِ ۵۹ کار رسمیام را شروع کردم رئیس ماکروویو کل کشور شدم. یعنی اولین حکمی که دکتر شهید قندی به من داد، همین بود. پس از هفتم تیر ۶۰ تا اواخرِ بهمن سال ۶۴ رئیس هیأتمدیره و مدیرعامل شرکت مخابرات ایران شدم. آن زمان هم مخابرات بسیار توسعه پیدا کرد و همه مردم فیش تلفن ثابت دستشان بود، سالها واگذاری تلفن معطل مانده بود. در روستاها فعالیت کردیم و با تیم بسیار مقتدری کار کردیم. پس از اینکه دولت تغییر کرد و آقای مهندس غرضی وزیر پست و تلگراف و تلفن شد تصمیم گرفتم استعفا بدهم، به این ترتیب پس از یکی، دو ماه استعفا دادم و به وزارت خارجه رفتم.
عطف به تجربه شما در آمریکا بود؟
آن زمان در مطبوعات گفته شد و هم به من میگفتند که تو یک مهندس و فرد اجرایی هستی، چرا به وزارت خارجه رفتهای؟ شما را چه به وزارت خارجه؟ خب من دوران تحصیل و کارم مهندسی مخابرات بود. این ماجرا آن زمان برای همه سئوال بود که چرا به وزارت خارجه رفتید و سال ۹۲ سوال بود چرا به وزارت ارتباطات رفتید؟ اینکه چرا به وزارت خارجه رفتم یک سؤال است و دلیل این بود که من همواره از دوره دانشجویی به مسائل سیاسی از جمله سیاست خارحی علاقهمند بودم و تحولات بینالمللی را رصد میکردم. البته در دوران تحصیل در آمریکا این توفیق برای من به وجود آمد که در جمع بچههای مسلمانی که با همت شهید چمران گردهم آمده بودند، وارد شوم و انجمنِ اسلامیِ دانشجویان آمریکا و کانادا که تأسیس شده بود فعالیت کنم. چه زمانی که ایران بودم و چه وقتی در ۱۸ سالگی از ایران رفتم، یکی از علایقم مسائل سیاسی بود. خانواده ما کاملاً مذهبی بود و خیلی هم مخالف این بودند که بچههایشان به خارج از کشور بروند، اما به دلیل اینکه فضای سیاسی جامعه در حال تند شدن بود، از ترس اینکه ما در داخل کشور گرفتار شویم رضایت دادند و مشوق ما هم شدند که به آمریکا برویم. وقتی آنجا رفتم و پدرم دید نامههایی که مینویسم محتوای دینی و قرآنی دارد، خیالش راحت شد. پدرم که ابتدا با رفتن من مخالف بود، دو برادر دیگرم را هم فرستاد. یعنی ۳ تا از برادرها در آمریکا درس میخواندیم و پیش از انقلاب 3 برادر دیگرم هم به حوزه علمیه قم رفتند و علوم قدیمه خواندند. پدر آقای مصطفی تاجزاده با پدرم دوست بودند، خودش هممحل ما بود و در منزل ما هم خیلی رفتوآمد میکرد. آقا مصطفی از من کوچکتر بود و در آمریکا با برادرم حسن آقا ارتباط داشت. شهری که بود هم با شهر ما ۱۵۰ کیلومتر فاصله داشت، اولین کسی که این حرف را به حاج آقای ما زد آقای تاجزاده بود که گفت هیچ کس از شما سیاسیتر نیست. البته این را بعد از انقلاب به طنز و شوخی گفت که شما 3 فرزندتان را به آمریکا فرستادید که اگر شاه ماند اینها به اینجا بیایند و مسئولیتی داشته باشند، ۳ فرزند را هم به قم فرستادید که اگر امام آمد آنها فعالیت کنند. من این را دیدم که چند جا بیان شده است.
از رفتن به وزارت خارجه میگفتید...
من عملاً از همان زمانی که به آمریکا رفتم کار سیاسی میکردم. تمایلم این بود علاوه بر اینکه درس مهندسی میخواندم تمام تحولات خارجی، آمریکا، اروپا و... را دنبال کنم و علاقه داشتم. وقتی به ایران آمدم زمانی که مدیرعامل شرکت مخابرات بودم باز هم براساس علایق شخصی خودم تمام خبرهای خارجی را دنبال میکردم و میخواندم آن هم به زبان انگلیسی و فارسی. آن زمان دو نفر از رفقایم در وزارت خارجه بودند، البته بگویم وقتی که انقلاب شد و ما سرکنسولگری سانفرانسیسکو را گرفتیم، یک مدتی خودمان آنجا بودیم و برخی از همان بچهها به وزارت خارجه آمدند.
ظریف را از همانجا میشناختید؟
بله ولی ما در سنخوزه بودیم و آقای ظریف در سانفرانسیسکو بود و از همان ابتدا که آقای ظریف به آنجا آمد ارتباط ما تا به امروز برقرار شده است و اگر لازم باشد من میگویم که ارتباطی بسیار نزدیک و خوب است. وقتی از مدیرعاملی مخابرات استعفا دادم، مرحوم آقای حسین شیخالاسلام که انسان بسیار خوبی بود، معاون سیاسیِ وزارت خارجه بود که قبلا در شهر ما و انجمن اسلامی در کالیفرنیا با هم بودیم. آقای دکتر جواد لاریجانی هم معاون بینالملل وزارت خارجه بود که ایشان هم در کالیفرنیا بود و در جلسات انجمن اسلامی با هم بودیم. از همان زمانی که در مخابرات بودم راجع به مسائل خارجی با اینها تبادل نظر میکردم. با آقای دکتر ولایتی هم در این جلسات و سفرها مرتبط بودم. تا اینکه من از مخابرات استعفا دادم، تا زمانی که استعفای من قبول شد ۲ ماه طول کشید. آن زمان آقای دکتر بانکی وزیر نیرو بود، ایشان گفت به وزارت نیرو بروم. آقای بهزاد نبوی آن زمان وزیر صنایع سنگین بود ایشان هم به من گفتند که به وزارت صنایع بروم. ما در مخابرات با هم مرتبط بودیم و سفر میرفتیم. تا اینکه آقای شیخالاسلام من را به وزارت خارجه دعوت کرد، رفتم و پس از صرف ناهار گفت آقای ولایتی منتظر شماست. برای اینکه پیشنهاد بدهند به وزارت خارجه بیایید. گفتم رشته و کارم کاملاً متفاوت است. آقای دکتر ولایتی گفت که ما شما را میشناسیم و تعریفتان را خیلی شنیدهایم. ما با شناختی که از شما داریم میتوانید یکی از سفارتخانههای بزرگ ما را به خوبی اداره کنید. من همانجا بدون اینکه فکر کنم گفتم به اندازه کافی هم خودم و هم همسرم خارج بودیم و ۲ فرزند کوچک را دارم و این آمادگی را ندارم و به خارج نمیروم. سئوال کرد که جداً به خارج نمیروید؟ گفتم بله نمیروم. گفت ما را کمک کنید، گفتم من کار و گذشتهام چیز دیگری است، گفت اینطور نیست تحلیلها و شنیدهها حاکی از آن است که از بچههای ما کم ندارید. گفتم اجازه بدهید فکر کنم. آقای جواد لاریجانی با من تماس گرفت و گفت چرا قبول نمیکنید و... من هم توضیح دادم، به من گفت باید برای کمک بیایید چون نیرو خیلی کم داریم، گفتم ببینم چه میشود. یکباره دیدم فردای آن روز آقای دکتر ولایتی حکم مشاور برای من زد. عملاً در وزارت خارجه مشغول شدم و تا سال ۷۸ ادامه دادم. به این ترتیب زمانی در وزارت خارجه شروع به کار کردم. گفته میشد که چرا با این سوابق تحصیلی و اجرایی و زمانی که سال ۹۲ به وزارت ارتباطات برگشتم گفته شد که با سوابق طولانی سیاست خارجی چرا به وزارت ارتباطات رفتید.
به این ترتیب سئوال برعکس مطرح شد.
بله البته لازم است این نکته را عرض کنم که در دورانی که در مرکز تحقیقات استراتژی بودم، از فرصت استفاده کردم چون آن زمان کار اجرایی نداشتم، دکترای روابط بینالملل هم گرفتم، اما کلاً آن چیزی که در جوانی به عنوان تجربه، کار و تحصیلات و علاقه وجود داشت این بود که دوست داشتم شاخه مهندسی را بخوانم و کار کنم. من در زمان آقای احمدینژاد تصمیم گرفتم خودم را بازنشسته کنم، آن زمان کارمند وزارت خارجه و مأمور به مجمع تشخیص و مرکز تحقیقات استراتژیک بودم. در دوره دوم آقای احمدینژاد که آقای متکی هنوز وزیر خارجه بودند، من درخواست بازنشستگی را برای ایشان نوشتم که ایشان مخالفت کردند. در آن زمان در دانشگاه تدریس میکردم و در مرکز تحقیقات هم کارهای فکری و نوشتن مقاله و... داشتم. خیلی از زندگیام راضی بودم. یعنی آرامش داشتم. از طرف دیگر من از نحوه سیاستها و عملکرد دولت آقای احمدینژاد اصلاً رضایت نداشتم و فکر میکردم در سیاست خارجی کاملاً بیراهه میرود و در داخل هم انشقاقی بین همه گروهها درست میکند، دیدگاه من این بود و با تمام وجود در انتخابات علاقهمند بودم که کسی مانند ایشان نیاید. بین کسانی که بودند و خودم هم که در مرکز تحقیقات بودم، آقای روحانی را خیلی مناسب میدانستیم. این بود که من و همسرم به طور کامل در ستاد انتخاباتی فعالیت کردیم که کسی بیاید که کشور هم از لحاظ داخلی و هم خارجی به مسیر اصلی خود برگردد. اصلاً در ذهنم اینکه دوباره بخواهم در کار اجرایی بیایم و پست بگیرم نبود.
شما به تحقق وزارت آقای ظریف در دولت دکتر روحانی هم کمک کردید؟
ظریف از رفقای چهل و خردهای ساله من است. آقای دکتر ظریف که برای تحصیل به سانفرانسیسکو آمده بودند، یکی به ما گفت جوانی هست که نماز میخواند، ما هر کسی را که میگفتند علائق دینی دارد، ارتباط برقرار میکردیم، ایشان مدرسه علوی بوده و... از همان زمان ارتباط برقرار شد تا الان. خب یک دوران طولانی هم در وزارت خارجه با هم کار میکردیم. ایشان سفیر و نفر دوم نمایندگی در سازمان ملل بود، مشاور و معاون بینالملل بود، روابط بسیار نزدیکی داشتیم و من همان موقع هم گفتم که آقای ظریف از نظر حرفهای تواناییهای بسیار بالایی دارد. من به دلیل اینکه بهترین زمان عمرم را در وزارت خارجه گذراندم و بهترین دوستانم همانجا هستند همیشه وظیفه خودم میدانستم که به وزارت خارجه کمک کنم. دوم اینکه همیشه رفقایم در هر جایی که مسئولیت گرفتند هر کاری که از دستم برمیآمد برای موفقیتشان میکردم.
۶- ناگفتههای سفر بشار اسد به تهران: آیا واعظی، ظریف را بیخبر گذاشت؟
دو مورد هست که گفتند در این روابط اختلال ایجاد شده است، یکی در داستان سفر بشار اسد به تهران که عدم هماهنگی را گردن دفتر رئیسجمهور انداختند و گفتند دفتر رئیسجمهور به آقای ظریف برای حضور در این جلسه اطلاع نداده بود که منجر به استعفای ایشان شد و دوم هم مربوط به مسئله فایل صوتی مصاحبه دکتر ظریف با آقای لیلاز و اتفاقاتی که در آخر افتاد. این بحث وقتی مطرح شد که شایع کردند دفتر رئیسجمهور علاقهمند به آقای لاریجانی است یا با نامزدی آقای ظریف مخالف است. و البته گفتند میخواستند با ردصلاحیت ظریف سبد رای لاریجانی پر شود. این دو اختلالی که بین روابط شما بوده چقدر واقعیت داشته است؟
من تا ظهرِ روز ملاقات هیچ اطلاعی از سفر آقای بشار اسد به تهران نداشتم. صبح آن روز براساس برنامه قبلی آقای دکتر روحانی دیداری در یکی از وزارتخانهها با وزیر و معاونین و مدیران ارشد داشت. حدود ظهر جلسه تمام شد. آقای دکتر روحانی به من گفتند شما الان به ریاستجمهوری میآیید؟ گفتم بله. گفت آمدید بیایید با شما کاری دارم،. ایشان به ساختمان قرمز رفت. من هم به ساختمان قرمز رفتم. وقتی رفتم از یکی از همکاران پرسیدم دکتر چرا به اینجا آمدند مگر ملاقات خارجی دارند؟ گفت نمیدانم. من به دفتر آقای روحانی رفتم و ایشان به من گفتند به صورت محرمانه آقای بشار اسد صبح به ایران آمده و الان هم با آقا ملاقات دارند. ایشان بعد از اتمام ملاقات به اینجا میآید، شما به استقبالش بروید. یعنی من همان لحظه استقبال متوجه شدم. فقط حاج قاسم سلیمانی در جریان بود. ما همین که با هم حرف میزدیم یکباره دفتر آقای روحانی گفت که میگویند مهمان در حال آمدن است، من سریع سمت در ورودی رفتم و از بشار اسد استقبال کردم، همین که میخواست وارد ساختمان شود آقای دکتر روحانی هم آمدند سپس ما به اتاق رفتیم. میخواهم بگویم اصلاً فرصت اینکه من بخواهم اقدامی بکنم، نبود. به اتاق رفتیم و حاج قاسم هم نشست و صحبتهای آقای روحانی و آقای اسد را ترجمه میکرد. آقای بشار اسد هم کسی در آن جلسه همراهش نبود. ماجرا اینگونه بود و اصلاً قبلش مطلع نبودم. حاج قاسم به آقای روحانی شب قبلش گفته بودند که ما یک مهمان داریم و شما وقتی به ما بدهید، ممکن است ناهار هم پیش شما باشیم. البته حساسیت شرایط سوریه و محرمانهگی سفر و نداشتن زمان موجب شده بود که آقای دکتر ظریف باخبر نشود. آقای دکتر ظریف در سریترین موضوعات سیاست خارجی مطلع بودند و امین بودند.
ممکن است آقای روحانی هم تا آن زمان در جریان نام مهمان نبوده باشند؟
مدتی قبل درباره این سفر صحبت کرده بودند و منتفی شده بود. آقای روحانی گفتند شما ببینید مهمان چه کسی است؟ وقتی آمد از دوربین دیده بودند و گفتند که چه کسی است. میخواهم بگویم که دفتر رئیسجمهور اصلاً مطلع نبود، یعنی طوری نبود که آقای روحانی نخواهد بگوید، حاج قاسم از ایشان تلفنی درخواست کرده بود و ایشان هم میخواست به قولی که به حاج قاسم داده ملتزم باشد. خیلی خطرناک بود اگر این خبر به بیرون میرفت. آنقدر سری بود که نمیدانست چه کسی است و چطور است. وگرنه صد درصد آقای ظریف از نظر دکتر روحانی امین هستند، حتی صبح آن روز هم به من نگفتند، همان لحظهای که میخواستیم بیاییم به من گفتند بیایید کارتان دارم، یعنی اینقدر موضوع را پیش خودشان نگاه داشتند. پس اینطور نبود که تعمدی وجود داشته باشد اصلاً امکان چنین چیزی نبوده است. ضمن اینکه بین دفتر رئیس جمهور خصوصاً معاونت سیاسی با وزارت خارجه و شخص دکتر ظریف همکاری و تعامل خوبی برقرار بوده است.
۷- ناگفتههایی از فایل ظریف: آیا دست دولت در کار بود؟
درباره فایل صوتی ظریف چه توضیحی دارید؟
راجع به فایل صوتی مصاحبه دکتر ظریف باید بگویم در جلساتی که ما در دفتر رئیسجمهور داشتیم این بحث مطرح شد که برخی مسئولین اجرایی ۴ تا ۸ سال کار میکنند، دارای تجربیاتِ بسیار خوبی هستند، دیدگاههای خوبی دارند ولی پس از اینکه دورهشان تمام میشود دنبال زندگی و کارشان میروند و این تجارب متاسفانه در کشور ثبت و استفاده نمیشود. لذا در آن جلسه قرار شد تاریخ شفاهی از تجارب کاری وزرا و مسئولان دولت تهیه شود. در آنجا آقای دکتر آشنا گفتند ما در مرکز بررسیهای استراتژیک ریاستجمهوری امکاناتی داریم و این کار را انجام میدهیم. آنچه در دفتر رئیسجمهور اتفاق افتاد تصمیمگیری کلان برای پروژه تاریخ شفاهی بود. بعد هم آقای دکتر آشنا تیمی تشکیل داد و کار را هم شروع کرد. اصلاً اعضای دفتر رئیسجمهور خصوصاً بنده نمیدانستیم که با چه کسانی راجع به چه زمینهای صحبت شده است یا اصلاً صحبتهایی که میشود طبقهبندی دارد یا خیر. اصلاً نمیدانستم که این مصاحبهها در جای دیگری اتفاق میافتد، من تا اوایل اسفند نمیدانستم محل مصاحبه کجاست.
عید بود، من شاهد گفتوگوی شما با دکتر آشنا بودم در سعدآباد. وقتی به شما پیشنهاد کردند که بیایید شما گفتید دو قدم است میآیم، چون فکر میکردید محل مصاحبه در مرکز تحقیقات استراتژیک ریاستجمهوری در خیابان پاستور است. گفتند نه آنجا نیست. با تعجب گفتید آنجا نیست؟! مگر قرار نبود آنجا باشد؟ تازه آنجا متوجه شدید محل مصاحبه در باغ کتاب است…
من اصلاً نمیدانستم کجاست. لذا وقتی که من نه میدانستم جای آن کجاست و نه میدانستم چه کسی مجری است و نه میدانستم درباره چه موضوعاتی صحبت میکنند و نه اصلاً مطلع بودم که آقای دکتر ظریف و وزرای دیگر چه گفتهاند، پس عملاً ما هیچچیزی نمیدانستیم.
شما این را به آقای ظریف هم منتقل کردید؟
بله. خب کسان دیگری به آقای ظریف حرفهای دیگری زده بودند، گفتم ببینید آقای دکتر روحانی، بنده و معاونین من اصلاً نمیدانستند شما چه گفتید، فایل اصلاً دست ما نبوده است، دست کسانی دیگر بوده از جای دیگر آمده است. به نظر من این بیشتر داستانسرایی است که دفتر رئیسجمهور تمایل به آقای لاریجانی داشتند، آن زمان آقای لاریجانی به روستایشان در لاریجان رفته بود، آن زمان آقای دکتر لاریجانی فعالیتی نداشتند و چون در تهران نبودند ذهنیت ما هم این بود که ایشان نمیخواهند نامزد شوند، یعنی آن زمان که این بحثها مطرح بود آقای لاریجانی نه ستادی تشکیل داده بود، نه کاری کرده بود و نه هیچچیز دیگری. پس این مسائل ربطی به هم نداشتند.
۸- روحانی کجاست؟
در ابتدا سئوالی پرسیدم که میخواهم آن را تکرار کنم، گفتید که بازنشستگی سیاسی ندارید. آقای روحانی کجاست؟ آقای روحانی چه کار میکند و چه آیندهای دارد؟
آقای دکتر روحانی و دوستانش تصمیم درستی گرفتند که پس از اینکه یک دولتی سر کار آمده است و کشور به دلیل تحریمها با مشکلات مواجه است، همه باید به این دولت کمک کنند. ما این کار را روزی شروع کردیم که آقای رئیسی انتخاب شد. یک روز پس از انتخابات آقای روحانی با آقای رئیسی تماس گرفتند و تبریک گفتند، به محض اینکه جلسه ستاد کرونا تمام شد، ایشان به دیدن آقای رئیسی رفتند و حضوری تبریک گفتند. از طرف دیگر من در دفتر رئیسجمهور هماهنگ کردم که تمام اعضای دولت چه خودشان و چه معاونینشان خدمت ایشان بروند و گزارش بدهند و حتی از همه اعضای دولت خواستیم که ۲۰، ۳۰ صفحه از تجربیاتشان را بنویسند و به رئیسجمهور منتخب بدهند تا ایشان در جریان چالشها و گرفتاریها باشد. چنین دیدگاهی بر دولت ما و شخص آقای رئیسجمهور حاکم بود، در چنین شرایطی یک دولتی که میخواهد کارش را شروع کند باید بدون مزاحم باشد، بالاخره حرف و حدیثی گفته میشود طبیعی است دولتهایی که ابتدا میآیند تا وقتی راه بیفتند همهچیز را به دولت قبل نسبت میدهند و این دولت هم مستثنی نبود، ما تصمیم گرفتیم کمک کنیم که این دولت با آرامش کار خودش را بکند و هر یک از وزرا، دکتر روحانی، دکتر جهانگیری و دوستان دیگر ما همگی اعلام کردیم که هر مشورت و کمکی که از دست ما ساخته است انجام میدهیم. آقای دکتر روحانی جلسات خودش را با دوستانش دارد، نگاهش هم نگاه حمایتی از نظام و دولت است. این نگاه حمایتی به این معنا نیست که اگر جایی کاری باشد یا مسیر نادرستی باشد ایشان چیزی نگوید. اگر مطلبی گفته شود از روی دلسوزی برای اصلاح امور است و مراقبت میشود که دولت تضعیف نشود. آقای روحانی کسی است که همواره از پیش از انقلاب و پس از انقلاب برای جمهوری اسلامی و بقای نظام زحمت کشیدند و کار کردند و به همین جهت تمام تلاش خود را برای سربلندی این نظام به کار میبرد و نمیتواند نسبت به مشکلات کشور و مردم بیتفاوت باشد.
و جزو بانیان وضع موجود هستند؟!
بانیان وضع موجود تعبیر خوبی نیست، زیرا آن دولت میخواست کار کند. بانیان وضع موجود یکی آقای ترامپ است که با تحریم و فشار حداکثری این وضعیت را به وجود آورد و دیگر کسانی که در داخل بودند و هیچوقت قبول نکردند که بالاخره بازنده انتخابات ۹۲ و ۹۶ بودند، در این ۸ سال هر کاری خواستند علیه سیاستهای دولت کردند و الان هم برخی از آنها سر کارند. اگر نباید بانیان وضع موجود سر کار باشند، خیلی از اینها نباید الان پست میگرفتند. لذا این حرف خوبی نیست. ما به جای اینکه آدرس آمریکا و ترامپ را بدهیم چرا آدرس داخل کشور را میدهیم، آن هم به کسانی که ۸ سال تمام زندگیشان را گذاشتهاند. اگر این حرف را بزنیم اینکه در این ۹ ماه گذشته این همه گرانی نسبت به گذشته بیشتر شده است و... مردم چه قضاوتی نسبت به آنها میکنند؟ چند ماه ابتدای دولت میتوانید به گذشته متوسل شوید پس از اینکه مدت طولانی بگذرد، مردم میگوید اگر شما نمیتوانستید وضع را درست کنید پس چرا به ما وعده دادید؟ این روش مناسبی نیست که توفیقات در خصوص واکسن و عضویت در شانگهای که همه اقداماتش در دولت قبل شده بود، دستاورد دولت جدید باشد و اتخاذ سیاستهای غلط و ادامه تحریمها که موجب گرانی شده است مربوط به دولت قبل باشد. در خصوص کسری بودجه سال ۱۴۰۰ صحبت میکنند. بودجهای که دولت در اواخر سال ۹۹ به مجلس تقدیم کرد، حدود ۸۴۰ هزار میلیارد تومان بود که این مجلس به بیش از ۱۲۰۰ هزار میلیارد افزایش داد و کسری بودجه به دلیل افزایش مجلس است. دولت میتوانست همان اقدامی که دولت آقای روحانی در سال ۹۲ برای اصلاح بودجه کرد انجام دهد و اینقدر کسر بودجه که دستپخت مجلس است را به دولت قبل منتسب نمیکرد.
پس از این به بعد بیشتر شاهد حضور گفتمان اعتدال و آقای روحانی در عرصهی سیاسی خواهیم بود؟
قطعاً همینطور است. دفتر دکتر روحانی در شرف تکمیل است. تدوین خاطرات ریاستجمهوری ایشان شروع شده است و سایت دکتر روحانی هم در حال راهاندازی است. آقای روحانی با وزیرانش جلسه دارد و در مباحث کارشناسی مشورت میگیرد. همینطور تاکنون چند بار ایشان نکاتی را به رئیسجمهور منتقل کرده است. آقای روحانی قصد بازنشستگی سیاسی ندارد. گفتمان اعتدال هم محدود به اشخاص نیست که بازنشسته شود. تا زمانی که ایران هست، اعتدال هم هست. تا زمانی که عقل و ادب و انصاف هست، اعتدال هم هست.
گفتوگوکنندگان: محمد قوچانی - سرگه بارسقیان
مجله آگاهی نو/ شماره ۷/ فروردین و اردیبهشت ۱۴۰۱
شما الان یک بازنشسته سیاسی به حساب میآیید؟
من در اواسط مرداد ۱۴۰۰ بازنشسته شدم، همان زمانی که دولت منتقل شد.
همان روزی که آخرین مصاحبه آقای دکتر روحانی انجام شد؟
روزی که مراسم تنفیذ حکم ریاستجمهوری توسط مقام معظم رهبری بود، روز آخر کاری من بود و بازنشسته شدم.
با چند سال سابقه کار؟
بهار سال ۱۳۵۹ در شرکت مخابرات ایران یا وزارتِ پست و تلگراف و تلفن آن زمان مشغول شدم و در بهمن ماه ۶۴ به وزارت امور خارجه، سال ۷۸ به مجمع تشخیص مصلحت نظام، سال ۹۲ به وزارت ارتباطات و نهایتاً سال ۹۶ به نهاد ریاست جمهوری رفتم.
این بازنشستگی کاری و اداری آیا بازنشستگی سیاسی هم هست؟ از این جهت این سئوال را میپرسم که مردم میگویند آقای روحانی کجاست؟ آیا ایشان سکوت کرده است؟ تیم آقای روحانی، مشاوران و دوستان ایشان چطور؟ لطفاً به این سئوال که آقای روحانی و دوستانش کجا هستند پاسخ دهید.
بازنشستگی من اداری است، زیرا ما باید فضا را برای مدیران جدید و جوانترها باز بگذاریم. من همواره به جوانها اعتقاد و اعتماد داشتم و در طول مدت خدمتم سعی کردم در زیرمجموعه خودم جوانگرایی کرده و از جوانها استفاده کنم و با آنها از نزدیک کار کنم. این اعتقاد من است. از طرف دیگر اینکه آیا این بازنشستگی سیاسی است؟ مسلماً خیر؛ چون ما نمیتوانیم نسبت به آینده و توسعه و امنیت کشور و رفاه مردم بیتفاوت باشیم. نمیتواند تا وقتی که توان خدمت وجود دارد، باید در هر عرصهای که نیاز به مشورت و انتقال تجربه هست، در خدمت نظام بود. سیاسی بودن به معنای این نیست که حال که فرد در دولت مسئولیت ندارد، خودش را مقابل قرار دهد. هر یک از مدیرانی که در ۴۰ سال انقلاب مسئولیت داشتند، تجربیات زیادی دارند. ما که تجربیات کارهای اجرایی و مسئولیتهای دیپلماتیک داشتهایم، حتی اگر بازنشسته اداری باشیم و مسئولیت نداشته باشیم، اما به هر دولتی که سر کار هست و هر مسئولی که در مسندی هست میتوانیم کمک فکری کنیم یا با اظهارنظرها درباره موضوعات مهم و فعالیت سیاسی موجب رشد و آگاهی بیشتر شویم. کشور بزرگ ایران و مردم آگاهی مانند مردم ما نمیتواند با تفکر یک جناح اداره شود. زمانی کشور در تمام بخشها رشد خواهد کرد که دیدگاهها و تفکرات مختلف تعاطی افکار داشته باشند و مطرح شوند و بهترین آنها انتخاب شود.
با توجه به انتخابات سال ۱۴۰۰، ردصلاحیتهای گسترده و مشارکت و رقابت پایین در آن، فکر میکنید این ظرفیت الان در نظام وجود دارد؟ در انتخابات ۱۴۰۰ عرصه رقابت تا حدود زیادی محدود شد. آقای جهانگیری به عنوان عضو دولت و آقای لاریجانی به عنوان کسی که دوست دولت تلقی میشد، اجازه نامزدی در انتخابات ریاستجمهوری را پیدا نکردند. چگونه فکر میکنید برای انتقال تجربههای افرادی مثل شما و دکتر روحانی هنوز در نظام پذیرش وجود دارد؟
من ردصلاحیتها در انتخابات ۱۴۰۰ را استثناء میدانم نه قاعده، ممکن است گروهی بخواهند تلاش کنند که اینگونه انتخابات را تبدیل به یک قاعده کنند، اما شناختی که من از مردممان و نگاه مقام معظم رهبری برای مشارکتِ حداکثری دارم، این را یک استثناء میدانم. به هر حال در جامعه این سؤال هست و هیچ پاسخ قانعکنندهای به آن داده نشده است که کسی مانند آقای دکتر علی لاریجانی، به عنوان یک اصولگرای معتدل و سمتهای مختلف در این کشور داشته است: رئیس صداوسیما و وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی و نماینده مقام معظم رهبری در شورای عالی امنیت ملی بوده که مسئولیتهای حساسی است و همواره روابط بسیار خوبی با دفتر مقام معظم رهبری داشته است. به نظام و مقام معظم رهبری وفادار بوده، چرا ردصلاحیت میشود؟ آنچه برای ردصلاحیت بیان شد را اکثریت مردم قبول نکردند. این اقدامات با سیاست مشارکت حداکثری مردم در انتخابات مغایر است.
حتی مقام رهبری در این موضوع گله کردند و خواستار جبران آن شدند اما به نظر شما در عمل نظر ایشان تامین شد؟
سخنگوی شورای نگهبان چند ساعتی پس از بیانات مقام معظم رهبری واکنش نشان داد، اما به نظر من انتظارات برآورده نشد.
نظر رهبری بر جبران بود.
بله.
جبران شد؟
به نظر من جبران نشده است، چون که نه اکثریت افکار عمومی راضی شده و نه آقای دکتر لاریجانی. ما از رفتارهای بعدی که آقای لاریجانی بروز دادند، متوجه شدیم که ایشان راضی نشدند. در صورتی که میشد این موضوع را بهتر مدیریت کرد، یا افراد دیگری مانند دکتر جهانگیری که در انتخابات ریاستجمهوری سال ۹۶ از سوی شورای نگهبات تائید شدند ولی این بار ردصلاحیت شدند. عملکرد و سوابقشان روشن است و جزو خانواده شهدا هستند. چیزی هم طی این ۴ سال تغییر نکرده است. نظر مقام معظم رهبری همواره بر مشارکت حداکثری و تأثیرِ انتخابات در زندگیِ مردم تأکید داشتند و برای اینکه این هدفِ درست محقق شود، باید مشارکت و رقابت باشد و تمام دیدگاهها و شخصیتهایی که به نظام و قانون اساسی وفادارند و رهبری نظام را قبول دارند، بتوانند خودشان را در معرض افکار عمومی قرار بدهند و افکار عمومی بتواند از بین دیدگاهها و برنامههای مختلف آن را که قبول دارد انتخاب کند تا همواره دولت از حمایت گسترده مردم برخوردار باشد.
این یک آرزو و رویای شیرین است، اما سئوال من ناظر بر واقعیت است که شما گفتید این نوع ردصلاحیتها یک استثناء بوده نه قاعده، به این معنا که چشمانداز شما این است که این مشکل ممکن است حل شود و بهبود پیدا کند. ما که به شورای نگهبان امیدی نداریم اما شما به عنوان یک سیاستمدار و دبیر شورای سیاسی حزب اعتدال و توسعه چه خواهید کرد که این آرزو تحقق پیدا کند؟
اگر به جمهوریت نظام اعتقاد داریم باید نقش مردم برجسته و تصمیمگیر باشند و این مهم در انتخابات و مشارکت حداکثری محقق میشود. این وظیفه همه گروههای سیاسی و دلسوزان انقلاب و نظام است و این نظر مختص یک گروه سیاسی نیست. به نظر من اکثر احزاب و گروهها و فعالیت سیاسی و روشنفکران و دانشگاهیان همنظر هستند و مردم هم هرجا مشارکت بالا داشتهاند با حمایت خودشان دولت موفقتر بوده است.
خب احتمالاً افراطیون چپ و راست که از بیاهمیت شدن نهاد انتخابات خوشحال هستند؟!
اشکال این است که افراطیون چپ و راست جایگاهی در بین افکار عمومی ندارند.
اما پس از این انتخابات هر دو جریان رادیکال چپ و راست وضعیتشان در افکار عمومی یا حاکمیت بهتر شده است به این معنا که اگر افراطی راست بودند شاید به قدرت رسیدند و افراطیهای چپ هم گفتند که دیدید این نظام اصلاحناپذیر است. میخواهم بگویم به نظر شما تفکر اعتدال به پایان راه خود رسیده است؟
به نظر من این دو جریان رادیکال از نظر سیاسی اقلیت هستند. یعنی اگر بخواهید سیاسیون کشور را دستهبندی کنید، از طیف کسانی که چپ خیلی تند هستند در بین خود چپها یا اصلاحطلبها اکثریت نیستند. تفکر افراطی در جمع اصولگراها یا جناح راست هم اکثریت نیستند. از همه مهمتر ما باید به مردم مراجعه کنیم؛ شاخصِ ما در کشور برای تصمیمگیری، هم برای مقامات عالیرتبه نظام و مسئولین و هم برای احزاب و گروهها، مردم هستند. وقتی جمهوری اسلامی و قانون اساسی را قبول داریم در بطن آن مردم هستند.
خب مردم هم در انتخابات مشارکت چندانی نداشتند و این هم نوعی اعتراض مردم بود.
خب این تأیید حرف من است. یعنی اینکه ما بر روی نظر مقام معظم رهبری به عنوان یک نظر توصیهای بحث نمیکنیم، به عنوان یکی از سیاستهای اصولیِ نظام آن را قبول داریم...
یعنی ایشان در این مورد توصیه نکرده بودند، در حقیقت دستور پیگیری داده بودند؟
ایشان همواره بر نظر قبلیشان که مشارکت حداکثری باشد و مردم باید سرنوشت خود را خودشان انتخاب کنند، تأکید دارند.
۲- آیا روحانی در انتخابات ۱۴۰۰ منفعل بود؟
در جلسات خصوصی با آقای روحانی چنین تأکیدی وجود داشته؟ آیا آقای روحانی هم تلقیشان این بوده که انتخاباتِ مشارکتی و پرشوری خواهد بود؟
آقای دکتر روحانی علاقهمند بود و تلاش کرد که انتخابات سالم و با مشارکت بالا برگزار شود و برداشت ایشان از نظرات مقام معظم رهبری هم این بود. به خاطر دارم صحبتهایی که مرحوم آیتالله هاشمیرفسنجانی نقل میکردند این بود که رهبری همواره بر انتخابات آزاد و مشارکت حداکثری تأکید داشتند. تجربه به ما نشان داده که ایشان روی اصولی که همواره تأکید کردند صادق هستند، یعنی آنچه ایشان به مردم میگویند همان چیزی است که خودشان به آن اعتقاد دارند و از طرف دیگر آن را درست میدانند. از طرفی هم هر فرد سیاسی میداند که قوام این نظام بر حمایتِ مردمی و مشارکت حداکثری آنهاست. توجه داشته باشید که مشارکت حداکثری فقط در داخل معنا نمیشود، بلکه مشارکت حداکثری در خارج از کشور هم بین دوستانِ ما و هم بین دشمنانِ ما تفسیر میشود. یعنی ما بارها و بارها اتفاقاتی داشتیم که یا در یک انتخابات یا در یک راهپیمایی وقتی که مردم رأی خودشان را نسبت به یک خواستة نظام به نوعی به منصه ظهور رساندند و آن را مطرح کردند که همگان هم آن را دیدند، عملاً دیدیم که رفتارِ دشمنان تغییر کرده است و حتی دوستان هم خوشحال شدند. به همین جهت دولت برای چنین انتخاباتی تلاش کرد.
و برعکسش هم همینطور. یعنی انتخابات کمرونق و کمرقابت موجب خوشحالی دشمنان ایران شده است؟
خب طبیعی است.
یعنی شما فکر میکنید در مذاکرات و روابط خارجی ما آثار انتخابات ۱۴۰۰ دیده میشود؟
به هر حال طبیعی است که انتخابات و مشارکت مردم در روابط خارجی تاثیرگذار است. برای ما هم در وزارت خارجه خیلی مهم است که وقتی در یک کشور انتخابات میشود، گزارشی که سفارتمان برایمان میفرستد، وقتی میبینیم کسی که انتخاب میشود از یک حمایت گسترده برخوردار است، بالاخره در تعامل، مذاکرات و توافق، به آن اعتماد بیشتری وجود دارد و با خیال راحتتر برای آینده میتوانیم با آن توافق کنیم، برنامهریزی کرده و تفاهم کنیم.
در ایام انتخابات یک شایعه در محافل سیاسی مطرح بود که نظر دولت روی آقای لاریجانی است، این را روی علاقهای که آقای روحانی داشته است میگویم چون به نوعی هم ایشان و هم آقای لاریجانی با اصولگرایان میانه روابط تاریخی داشتند، همینطور در مورد حزب اعتدال و توسعه این بحث مطرح بود، حتی مطرح بود که در مجادلات داخلیِ دولت به نوعی دفتر رئیسجمهور نظر خاصی داشته است، زیرا دوستان حزب اعتدال و توسعه هم بیشتر حضور داشتند. اولاً که این حرف درست بوده یا نه، آیا حزب اعتدال و توسعه در دفتر رئیسجمهور جایگاهی برتر داشته است، ثانیاً آیا میتوان پرسید که نظر آقای روحانی چه بود و وقتی نتیجه انتخابات را دید جا خورد؟ آیا ایشان برای تائید صلاحیت آقای لاریجانی یا آقای جهانگیری تلاشی کردند یا انتخابات را رها کردند؟ چون من به خاطر دارم پیش از انتخابات ایشان خیلی پیگیر مشارکت و رقابتی بودن انتخابات بود، حتی در سخنرانیهای عمومی میگفتند که من صحبت کردم و شاید نامههایی نوشته شده است. گزارشی از موضع آن زمان دولت بدهید چون دولت روحانی این روزها خیلی مورد اتهام قرار میگیرد. به معنایی منتقدین دولت میگویند که دولت توجه لازم را به آزادی انتخابات نشان نداده و آن را رها کرده و از طرف دیگر هم گروهی هستند که میگویند دولت نظرات خاصی داشته و سعی میکرده آن نظرات خاص را اعمال کند.
من از ابتدای انقلاب اعتقاد داشتم که هر مسئولی با هر تفکری که مسئولیت میگیرد نسبت به مردم و سیاستهای کلان کشور باید امانتدار و مسئول باشد. البته نمیخواهم بگویم هر مسئولی با هر تفکری یک نوع عمل میکند، این موضوع بستگی به کسی دارد که فردی را انتخاب کرده و این شاخصه را با این تفکر و توان اجرایی در آن فرد دیده است. ولی به صرف اینکه یک فرد در یک مسئولیتی قرار میگیرد، نظرات یا منویات یک تشکیلات سوگیری پیدا کند را درست نمیدانم. زیرا نه در قانون اساسی ما چنین تعریفی شده و نه نظام از ما چنین چیزی را خواسته است. به همین دلیل در دفتر رئیسجمهور مسئولیت من هیچ ارتباطی به حزب اعتدال و توسعه نداشت و به همین دلیل هم من کسی را از حزب اعتدال و توسعه به دفتر رئیسجمهور نیاوردم. یعنی همکاران من چه معاونین و چه مدیران کل و تمام کسانی که با آنها کار کردم، هیچیک حزبی نیستند، نبودند و اتفاقاً برخی از آنها گرایش اصولگرایی داشتند و برخی هم گرایش اصلاحطلبی، اما چیزی که برای من خیلی مهم بود این است که فرد معتدلی باشد؛ این راجع به دفتر رئیسجمهوری. سؤال دومتان این بود که آیا دفتر رئیسجمهور در انتخابات یا هر جریان دیگری که به آن مربوط نمیشود دخالت کرد، پاسخ من صراحتا اینست که هرگز دفتر رئیسجمهور در موضوع انتخابات دخالت نکرد، حتی من به عنوان یک فعال سیاسی به دلیل اینکه رئیس دفتر رئیسجمهور بودم برای شرکت در بسیاری از نشستهای حتی غیررسمی و جلسات خیلی احتیاط میکردم که این شائبه عدم بیطرفی از دفتر رئیسجمهور پدید نیاید. سعی میکردم با هیچ حرکتی از طرف دفتر رئیسجمهوری این اصل مخدوش نشود، زیرا این موضوع خیلی مهم است که دفتر رئیسجمهور حالت بیطرفی خود را حفظ کند. نکته سوم اینکه آقای دکتر روحانی در این حد که من مطلع هستم، ایشان ممکن است در ذهن خود بین کاندیداهای مختلف به یک نفر تمایل بیشتری داشته باشد، این طبیعی است و هر انسانی همینطور است. بالاخره همه مقامات کشور از مقام معظم رهبری تا سطوح پایین وقتی روز انتخابات رأی میدهند، به یک نفر رأی میدهند. پس معنایش این است که به یکی از کاندیداها تمایل بیشتری دارند. آقای روحانی هم طبیعی است که همینطور باشد. حال ممکن است ما با شناختی که نسبت به ایشان داریم بگوییم ایشان بین کاندیداهای مطرح به آن دسته از افرادی که در گذشتهشان اعتدالی بودند، تمایل بیشتری داشته باشد، اما من هیچوقت ندیدم که ایشان در سمت ریاستجمهوری اقدامی انجام بدهد که بخواهد یک نفر را تبلیغ کند یا علامتی بدهد. طبیعی بود که در دورانِ ریاستِ آقای دکتر لاریجانی در مجلس یک همکاریِ بسیار نزدیکی بین مجلس و دولت برقرار شد. همواره یکی از توصیههای مقام معظم رهبری از ابتدا به هر دولتی این بوده که رؤسای قوا ضمن اینکه استقلال هر قوه حفظ شود، با هم همکاری و تبادل نظر و تعامل نزدیک داشته باشند.
البته این جزو اتهامات آقای لاریجانی در شورای نگهبان بود و به عنوان یکی از بانیان وضع موجود نام گرفتند.
راجع به بانیان بعداً پاسخ میدهم، اما میخواهم بگویم این یکی از خواستههای مقام معظم رهبری بود، همچنین که امسال در مراسم افطار کارگزاران نظام، ایشان مجدداً بر این خواسته تأکید کردند که قوای سهگانه باید با هم خوب کار کنند و این کار ادامه پیدا کند. پس هم آقای دکتر روحانی و هم آقای دکتر لاریجانی براساس هم منافع دو قوه، نظام و بیانات مقام معظم رهبری رابطه و همکاری نزدیک داشتند و در جلسات مختلف با هم مشورت میکردند. این ارتباط و دوستی برقرار شد و ممکن است که ایشان هم در ذهن خود از نظر اجرایی، توانایی و تفکر شاخصههایی را میدیدند، از طرف دیگر آقای دکتر جهانگیری هم ۸ سال معاون اول آقای دکتر روحانی بودند، طبیعی است که از نظر عاطفی، همکاری و اجرایی ارتباط نزدیکی که در گذشته وجود داشته و در این ۸ سال بیشتر شده است، موثر باشد. خب طبیعی است که آقای دکتر روحانی مانند هر سیاستمدار دیگری علاقهمند باشد و همواره مطرح کند که اگر دیدگاههای مختلف و شخصیتهای شناختهشده متعددی وجود داشته باشند، میتوانند رأی بیشتر مردم را جلب کنند و مشارکت را بالا ببرند. طبیعی است که هم آقای دکتر جهانگیری طیفی را نمایندگی میکرد و هم آقای دکتر لاریجانی، که در ترکیب کاندیداها آن طیفها نماینده نداشتند. لذا برای مشارکت حداکثری طبیعی بود که آقای دکتر روحانی به عنوان رئیسجمهور تلاش کند که این مشارکت حداکثری رخ دهد، زیرا وقتی مشارکت حداکثری باشد افتخاری برای دولت هم هست.
وجه قانونی را درست فرمودید که نه دفتر رئیسجمهوری و نه شخص رئیسجمهور نهتنها مجاز نیستند بلکه نه آقای روحانی و نه شما علاقهمند نبودید که از کسی حمایت کنید، اما وجه دیگر هم هست و این طرف منتقدانی هستند که میگویند انگار آقای دکتر روحانی برایش مهم نبود که انتخابات چه نتیجهای پیدا کند؛ برخلاف آقای هاشمی که تلاش کرد فضای رقابتی به وجود بیاورد و زمانی که مسئله آقای خاتمی مطرح میشد، ایستادگی کرد و وقتی شائبه تقلب و... مطرح شد، ایشان در نماز جمعه سخنرانی کردند و اطمینان دادند که سلامت انتخابات را تضمین میکنند. تقریباً این وضعیت بر سال ۷۶ انطباق پیدا میکند. سئوال من اینجاست که بدون اینکه آقای روحانی به مصداق فکر کنند و همین مبانی مدنظر حضرتعالی یعنی مشارکت، رقابت، افزایش رأی مردم و حضور گفتمانهای مختلف در انتخابات مطرح باشد، آیا ایشان نامهای به رهبری و شورای نگهبان نوشتند یا تذکر و جلسهای داشتند، به این معنا که آیا ایشان برای تحقق آن مبانی تلاش کرد یا خیر؟
اول اینکه شرایط انتخابات ۱۴۰۰ با ۱۳۷۶ کاملاً متفاوت بود و برگزارکنندگانِ انتخابات هم شرایطشان با آن زمان فرق کرده بود. همچنین آقای روحانی براساس قانونِ اساسی آنچه میتوانست انجام داد.
یعنی دقیقا آقای روحانی چه کار کرد؟
ایشان دیدگاههای خودش را در آن مقطع در صحبتهای مختلفی که در دولت و بیرون از دولت، درباره مشارکتی بودن انتخابات و اینکه مردم بتوانند بیشتر شرکت کنند، بیان کرد. از هر ابزار دیگری که در دسترس بود هم برای شورای نگهبان و هم جاهای دیگر این کار را کرد. از سوی دیگر وزارت کشور باید به عنوان مجری انتخابات تلاش زیادی کرد که انتخابات با امنیت کامل و سالم برگزار شود.
یعنی به شورای نگهبان تذکر دادند؟
ایشان به عنوان رئیسجمهور در چارچوب قانون تمام تلاش خود را کردند که انتخابات خوب و سالم با مشارکت بالا برگزار شود. اما تلاش ایشان باید در چارچوبِ قانون اساسی باشد نه دفاع از یک شخص. ایشان نمیخواست که متهم شود به اینکه مثلاً با این فرد مخالف است و با فرد دیگر موافق. ایشان از اصول حمایت میکرد و آن اصول این بود: کسانی که میتوانند و آن صلاحیت را دارند بتوانند در ریاستجمهوری کاندیدا شوند، اما وقتی مسئله ردصلاحیت مطرح میشود موضوع متفاوت است، وقتی یکباره کاندیداها ردصلاحیت شدند کار بسیار دشوار شد...
آیا ردصلاحیتها یکباره بود و هیچ نشانهای از قبل وجود نداشت؟ چون دوره قبل که آقای هاشمی ردصلاحیت شد، یکی از اولین افرادی که مطلع شد آقای روحانی بود که شگفتزده هم شد.
بله ردصلاحیت آقای هاشمی اولین ردصلاحیت در این سطح بود که یک مقدار زمینهچینی شد و مقدماتی فراهم شد، اما این بار فقط با خودشان صحبت کردند، صحبتهای مستقیم با آقای جهانگیری، آقای لاریجانی و برخی کاندیداهای دیگر کردند و لذا خیلی هم سریع انجام شد یعنی فرصت اینکه مدتی طول بکشد و... نبود. البته ممکن است بحث شورای نگهبان یک هفته طول کشیده باشد، اما مشخص نبود که پس از این بحثها نامزدی ردصلاحیت میشود یا تأیید، اما زمانی که ردصلاحیتها اعلام شد خیلی کوتاه بود. بر این اساس عملاً دولت برگزارکننده انتخابات بود و تلاش میکرد حداکثر مردم سر صندوق رأی بیایند. اینجا دیگر نمیتوانست یک اختلاف علنی بین دولت و شورای نگهبان رخ بدهد، زیرا نه مصلحت انتخابات بود نه مصلحت کشور و نه مصلحت فردی که بعداً رئیسجمهور میشود. این تلاش توسط دولت و دلسوزان انقلاب انجام میشود برای اینکه کشور در داخل بهتر اداره شود و در خارج اقتدار بیشتری داشته باشد، پس اگر در آستانه برگزاری انتخابات اختلافی آن هم از این دست رخ دهد، صورت خوشی ندارد. لذا من فکر میکنم همه مصالح کشور را مدنظر داشتند که اگر الان این اقدام رخ بدهد، چه تأثیری روی مشارکت خواهد داشت، کما اینکه این میزان مشارکت را هم گردن دولت و... انداختند. تمام وظایفی که بر عهده وزارت کشور و دیگر نهادهای دولتی بود به نحو احسن انجام دادند و مشارکت در این حد بود، اگر یک وقت خدایی ناکرده اختلافی پیش میآمد، همهچیز به گردن این دولت میافتاد که مصلحت نبود. حتی از نظر وجهه خارجی هم این کار درستی نبود که دولت برگزارکننده عامل چنین اختلافی شده و مشکل دارد. بر این اساس فکر میکنم آقای دکتر روحانی به عنوان رئیسجمهور و دولت تمام تلاشش این بود که بیطرف باشد و من آنقدر که شاهد بودم در همه جلسات، عرصهها و گامهایی که برای انتخابات برداشته شد، در وزارت کشور و نهادهای مختلف این بیطرفی کاملاً انجام شد...
بجز «بیطرفی» که وظیفه قانونی دولت است، «کنشگری» حزب چه بود؟ آیا دولت منفعل بود؟
بله کنشگری هم بود و علتش هم این بود که میخواستیم مشارکت بیشتر از این باشد. لازم است نکتهای را هم راجع به حزب اعتدال و توسعه و انتخابات بگویم. ما در جلسات حزب اعتدال و توسعه چندین جلسه در شورای مرکزی و دفتر سیاسی راجع به انتخابات بحث کردیم. افرادی هم در جلسه بودند و اطلاعاتی هم داشتند... ما راجع به افراد مختلف بحث کردیم و تصمیمی نگرفتیم، قرارمان بر این بود که وقتی شورای نگهبان لیست کامل داد جلسه نهایی داشته باشیم و نظرمان را اعلام کنیم. زیرا افراد مختلفی در معرض بودند و فکر میکردیم باید یکی را تأیید کنیم که مناسب میدانستیم. وقتی لیست نهایی نامزدها اعلام شد، ما جلسهای گذاشتیم و به این جمعبندی رسیدیم که نمیتوانیم از هیچیک از این نامزدها حمایت کنیم و بیانیهای دادیم و مردم را برای مشارکت دعوت کردیم، گفتیم خودشان تصمیم بگیرند.
خب این روند مسئولیت اصلی حزب را زیر سئوال نمیبرد؟
خیر.
چون حزب قرار است مشاور و راهنمای مردم باشد؟! نه اینکه تابع هر فهرستی باشد که شورای نگهبان اعلام میکند. شما باید نامزد معرفی میکردید نه اینکه از نامزدهای شورای نگهبان یکی را انتخاب میکردید…
این حرف درست است. حزب در نظام سیاسی ایران چندان مبسوط الید نیست. ما در ادوار گذشته امکان معرفی نامزد داشتیم. در این دوره نتوانستیم بر اساس اصول و مرامی که معتقدیم از میان افراد تائید شده فردی را که از نظر سیاسی و اجرایی شایسته و همسو میدانیم معرفی کنیم. ما از یک طرف در حزب اعتقاد داشتیم که مشارکت پایین به ضرر نظام است. میخواستیم مشارکت بالا برود و از طرف دیگر با معیارها و شاخصهایی که داشتیم، نمیتوانستیم بین افرادی که هستند یک نفر را انتخاب کنیم. ما آن زمان میفهمیدیم که در این ترکیب آقای رئیسی رأی میآورد و اگر هم میخواستیم فرصتطلبی کنیم و اصول را نادیده بگیریم مانند برخی از احزاب و گروهها که همه روی نامزد برنده حساب کردند. ما نمیخواستیم که چنین چیزی باشد، لذا اگر به هر دلیلی یکی از این نامزدها را انتخاب میکردیم، از طرف دیگر باید پاسخگوی مردم هم میبودیم. یعنی کسانی که به ما اعتماد دارند، میگفتند چرا ایشان؟ به دلیل اینکه یک تکلیف حزبی انجام بدهیم مورد سئوال قرار میگرفتیم. اگر میخواستیم علیه اینها صحبت کنیم هم نمیشد آن هم در آستانه انتخابات چون ما که در مقابل کاندیداها نیستیم. ما فکر میکنیم نوع بیانیهای که دادیم و مردم را برای مشارکت دعوت کردیم و نام کسی را هم نبردیم بسیار گویا و شفاف بود.
غیر از بحث حزب اعتدال و توسعه، این سئوال به لحاظ کلی مطرح میشود که آیا همین وضعیت متناقضی که شما در آن گیر کردید که کاملاً هم قابل درک و فهم است و نوعی اعتراض محافظهکارانه هم در آن هست، آیا به معنای انسدادِ جریانِ اعتدال در کشور نیست؟ یعنی شما حزبی دارید که زمانی در مقابل تندروی چپ درست شده و درگیر تندروی راست هم میشود و به نوعی دولت هم تشکیل میدهد یا دولتی تشکیل میشود که به آن نزدیک است. خب در انتخابات ۷۶ که البته حزب آن زمان تأسیس نشده بود، اما اکثریت اعضای مؤسس حزبتان از آقای ناطق نوری حمایت کردند. در انتخابات سال ۸۸ هم از مهندس موسوی حمایت کردید، این حزب به جایی رسید که نمیتواند نامزد داشته باشد، این نشانگر چه بحرانی در سیاست کشور است؟
مسئله انسداد نیست. ما با توجه به شرایطی که در کشور به وجود میآید باید براساس مرامنامه و اساسنامه و تفکر حاکم بر حزب و منویات موجود، تصمیم درستی اتخاذ کنیم. البته همه تصمیمات هم اینگونه نیست. لزوماً اینگونه نیست که همه احزاب کشور خودشان یک کاندیدا داشته باشند، ما میتوانیم کاندیدایی که یا مستقل است یا متعلق به حزب دیگری است اما به تفکر ما نزدیک است، را انتخاب کنیم و با احزاب و گروههای نزدیک به فکر خودمان ائتلاف کنیم.
البته ایدهآل نیست، ایدهآل آن است که خودتان کاندیدا داشته باشید.
قطعاً ایدهآل این است که خودمان کاندیدا داشته باشیم اما میخواهم بگویم برای اینکه به انسداد نرسیم، میتوانیم با احزاب دیگر ائتلاف کنیم.
در طول این مدت هم تقریباً همین کار را کردید.
بله ما در انتخابات گذشته همین کار را کردیم و ممکن است در آینده همین روش را ادامه دهیم.
۳- آیا حزب اعتدال و توسعه حزب حاکم در دولت روحانی بود؟
هیچوقت به این فکر نمیکنید اعضای حزب خودتان کاندیدا شوند؟ زیرا شما رجال دولت بودید، آیا فکر نمیکنید در سطح معاون رئیسجمهور و وزیر افرادی وجود داشته باشند که به عنوان نامزد مطرح کنید و فکر میکنید نامزدهایتان تأیید شوند؟
بله. به شرایط کشور و نظر مردم بستگی دارد. ترجیح ما داشتن کاندیدا توسط حزب است به شرطی که فرد توانا پاشته باشیم و مورد قبول مردم قرار گیرد. اگر چنین شرایطی نباشد، ائتلاف گزینه بعدی است.
اساسا تاسیس حزب اعتدال و توسعه با چه منطقی صورت گرفت؟ اینکه از احزاب دیگر حمایت کنید؟!
همواره در کشور دو طیف فکری و کنشگران سیاسی وجود داشتند که از نظر فکری در تشکیلات حزبی این دو طیف که در گذشته به نام چپ و راست و امروز به نام اصولگرا و اصلاحطلب معرفی شدهاند، قرار نمیگرفتند و خودشان را معتدل مینامیدند. مجموعه این افراد حدود ۲۰ سال قبل با مشورت مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی تشکیل شد.
در خانواده خودتان هم البته همینطور است. در خانواده شما گرایشهای اصولگرا و میانهرو دارید. مثلاً یک برادرتان در مجمع تشخیص مصلحت هستند و قبلا عضو سازمان مجاهدین انقلاب بودند. برادر دیگری که در دفتر تبلیغات اسلامی فعالیت میکنند و گرایشهای اصولگرایانه دارند.
بله حسن آقا جزو پایهگذاران مجاهدین انقلاب بودند. احمدآقا که در قم هستند هیچوقت به کار سیاسی به آن معنا وارد نشد و بیشتر کارهای علمی و فرهنگی را دنبال میکند. اما وقتی با ایشان صحبت میکنیم راجع به تمام مسائل سیاسی نظر دارد.
تا زمان تشکیل دولت دکتر روحانی، تحلیلی که در مورد شخص شما و همینطور گرایشات دیگری که در حزب اعتدال و توسعه وجود داشت این بود که به جناح راست نزدیکتر هستید. این درست است؟
خیر. من شخصاً هم با معتدلینِ دو جناح اصلاحطلب و اصولگرا ارتباط خوبی دارم. با تندروهای دو جناحرابطه ندارم و هیچوقت هم تمایلی نداشتم. منش من در زندگیام نه فقط در بُعد سیاسی بلکه در بُعد اجتماعی و رفتاری هم به همین صورت است. همیشه سعی کردم که جانب اعتدال و میانهروی را داشته باشم و فکر میکنم که آینده کشورمان بیشتر از این طریق میتواند به صواب نزدیکتر باشد.
البته این باز هم یک آرمان است، اما واقعیت این است که حتی در دورهای که شما در دفتر ریاستجمهوری بودید، انتقادات بسیاری از طرف اصلاحطلبها به شما وارد میشد. یعنی به طور مشخص در قیاس دو دولت آقای روحانی میگفتند در دور دوم حزب اعتدال و توسعه و آقای واعظی، کاملاً رئیسجمهور را اداره میکنند. این اتهام چقدر درست است؟
خب این اتهام که اصلاً درست نیست. نکته اول اینکه کسانی که آقای دکتر روحانی را میشناسند و از نزدیک با ایشان کار کردند میدانند ایشان کسی نیست که یک نفر بخواهد ادارهشان کند. آقای دکتر روحانی نسبت به خیلی از موضوعات مهم کشور با تجربهای که دارند و کارهایی که کردند خودشان نظر دارند. از طرف دیگر در مسائل اقتصادی در اوایل دولت در سالهای ۹۲، ۹۳ به قدری وقت گذاشتند، مطالعه کردند و جلسه گذاشتند که خودشان به نظر مشخصی رسیدند. به نظر من این حرف مغرضانه بیمعرفتی به شخص آقای روحانی است و توهین تلقی میشود و احتمالا برای تخریبِ من دنبال میشد. این را اندکی از افراد اصلاحطلب مطرح کردند و بنده هیچ وقت به همه اصلاحطلبان تعمیم ندادم. لذا فکر میکنم این افراد در دور دوم ریاستجمهوری انتظاراتی از آقای دکتر روحانی داشتند، این انتظارات در دوره اول ریاستجمهوری کمتر بود. ضمن اینکه آقای دکتر روحانی در دو دور انتخابات خود تصمیم داشتند که از همه افراد شایسته و معتدل استفاده کنند و تعهدی به هیچ یک از احزاب و گروهها نداده بود.
یعنی اصلاحطلبان هیچ کمکی به دکتر روحانی نکردند؟
مرحوم آیتالله هاشمیرفسنجانی و آقای خاتمی به عنوان سران جریان اصلاحات و اعتدال حمایت کردند، اما اینکه در ستاد انتخاباتی دکتر روحانی، اصلاحطلبهایی که در ستاد آقای دکتر عارف بودند بخواهند وارد شوند، این اتفاق نیفتاد. ولی آقای دکتر روحانی با توجه به تفکری که داشت دولت حزبی تشکیل نداد، یعنی آقای دکتر روحانی اعتقادش بر این بود که از افرادِ باتجربه و معتدل کشور از هر حزب و گروهی که اعتقاد به نظام، ولی فقیه و قانون اساسی دارند، استفاده کند و این کار را هم در ردههای مختلف از وزیر تا دیگر اعضای دولت، انجام داد. ما در حزب اعتدال و توسعه از همان روز اول با همه امکانات پشت سر آقای دکتر روحانی قرار گرفتیم و تا پایان هم ایستادیم. اما در کابینه سه نفر از حزب ما بودند.
به عدد نیست، اما به لحاظ کیفیت به نظر میرسد حزب اعتدال و توسعه در دولت و کابینه آقای روحانی نقش مهمی را ایفا کرد.
خب نقش مهم از نظر فکری است.
آقای روحانی خودشان عضو حزب اعتدال و توسعه است؟
آقای روحانی عضو حزب اعتدال و توسعه نیست، از زمان تاسیس حزب در ارتباط با تصمیمگیریهای مهم مسئولین حزب با مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی و آقای دکتر روحانی مشورت میکرد.
یعنی حمایت سیاسی و معنوی...
بله. این ارتباط نزدیک باعث شد که تفکرات آقای هاشمی و آقای روحانی با ارتباطات و جلساتی که با ایشان داشتیم، روی حزب تأثیر بگذارد. البته دیدگاهها به هم نزدیک است.
که حداقل همنشین بوده و مشورت داشته است...
همنشین بوده، مشورت داشته و دیدگاههای ما خیلی به هم نزدیک است. لزوماً افراد نباید عضو حزب اعتدال و توسعه باشند، تا اینکه معتدل باشند. در انتخاباتِ مجلس هر کسی در هر جای ایران معتدل بود، وظیفه حزب اعتدال و توسعه بود که اگر در آن شهر کاندیدای حزبی ندارد یا اگر کاندیدایی دارد که آنجا محبوبیت و شانس ندارد، برود از آن نامزد معتدل حمایت کند.
آقای دکتر این یک تاکتیک است، وگرنه نمیتواند راهبرد شما باشد.
نه، ما جایی که خودمان نامزد داشته باشیم که از نامزد خودمان حمایت میکنیم.
آیا تلاش کردهاید که نیرو پرورش بدهید؟
خیلی تلاش کردیم و هنوز هم تلاش میکنیم. در دورانی که آقایان دکتر نوبخت، جنتی، مرحوم ترکان و دوستانی که همراه بودیم این کار را میکردیم، اما در این هشت سال بسیار گرفتار بودیم و خدا وکیلی هم نمیتوانستیم از کارمان بزنیم و...
در طرف دیگر میگویند وقتی آقای دکتر نوبخت در تمام استانها حضور پیدا میکرد حتماً جلسات منظمی با معتدلین داشت و شورای توسعه ایجاد شده بود که به نوعی پرورش نیرو برای حزب بود، آیا این درست است؟
شورای توسعه افرادی بودند که تفکرات معتدلی داشتند. البته در شورای توسعه هم اصلاحطلب بودند و هم اصولگرا...
به دولت هم ربطی نداشت...
بله به دولت هم ربطی نداشت، از اینها به عنوان یک گروه مشاوره استانی استفاده شد و خوب هم استفاده شد. من هم با این افراد جلسه داشتم؛ چهرههایی باتجربه که استاندارد، نماینده مجلس و... بودند و دیدگاههایشان هم به دولت ما نزدیک بود.
این با ساختار حزبی حرفهای خیلی تضاد ندارد، اتفاقاً ممکن است انتقاد به شما باشد که چرا این کار را بیشتر نکردید…
اصلاً این گروه مشاور بودند نه حزبی و وابستگی به حزب اعتدال و توسعه نداشتند و یک ریال هم دریافت نمیکردند، ولی اینکه عدهای احساس میکردند اگر فکر کنند و راجع به استان خودشان پیشنهاد داشته باشند، از طریق آقای دکتر نوبخت، نه به عنوان دبیرکل حزب، بلکه به عنوان رئیس برنامهریزی کشور، میتواند هم در سازمان برنامه و بودجه جاری شود و هم به رئیسجمهور منتقل شود، به نظرم کار خوبی بود. حال من هم کمک میکردم آن چیزی که باید اتفاق بیفتد. از طرف دیگر به هر حال وقتی ما سفری به یک استان میرفتیم یکسری برنامهها داشتیم که آنها را انجام میدادیم، اگر دوستان حزب میخواستند با ما جلسه بگذارند، ما لطمهای به برنامه کاریمان نمیزدیم. من بارها شده که ساعت ۱۰، ۱۱ یا ۱۲ شب با دوستانی که لازم بود یا به دفترشان رفتم یا خانه یکی از آنها جلسهای یک ساعته یا یک ساعته و نیمه گذاشتهام.
پس حزب اعتدال و توسعه حزب حاکم نبود.
آقای دکتر روحانی دولتش را دولت حزبی نکرد. ما هم قبول داشتیم، چون میفهمیدیم که کشور توسط یک حزب نمیتواند اداره شود. اگر یک حزب بگوید که من میخواهم کشور را اداره کنم، معنایش این است که شما بسیاری از شایستگان کشور را از دست دادهاید. ما به جای اینکه بگوییم یک حزب، گفتیم این دولت میخواهد از معتدلین و شایستگانِ همه جناحها و افراد معتدل غیرحزبی استفاده کند و همین هم شد. شما هم در دولت یازدهم و دولت دوازدهم این را میبینید. آقای دکتر روحانی در دولت اول و دوم مدیونِ هیچ حزب و گروهی نبود. یعنی با هیچ حزب و شخصیتی هم توافق نکرد که اگر پیروز شدم برای شما چه کاری خواهم کرد و مشی خودش را اجرا کرد.
۴- آیا روابط دولت روحانی و جبهه اصلاحات تیره شد؟
اما اولین نطقی تلویزیونی که پس از پیروزی در انتخابات ۹۲ داشتند از آقای هاشمی و آقای خاتمی تشکر کردند.
بله. ایشان هم در دوره آقای هاشمی رفسنجانی، دبیر شورای عالی امنیت ملی بود و رابطه بسیار نزدیکی با ایشان داشت و هم در دولت آقای خاتمی در این سمت بود و رابطهای بسیار نزدیک داشت، از طرف دیگر آنها هم در انتخابات از آقای دکتر روحانی حمایت کردند. آقای روحانی هم بعد از پیروزی از همه مردم و رهبری و حامیانش از جمله این دو بزرگوار تشکر کردند.
در دور دوم همت کرده بودند که آقای روحانی رئیسجمهور نشود.
یک عده همت کردند که آقای روحانی رئیسجمهور نشود و از طرف دیگر یک عده فرض گرفته بودند که ایشان رئیسجمهور میشود و این دو تفکر در مقابل هم بود و به همین دلیل هم یک دوقطبی به وجود آمد. البته حضور اصلاحطلبان در دور دوم انتخابات ریاستجمهوری نسبت به دور اول کاملا متفاوت بود به همین جهت انتخابات که تمام شد، یک انتظاری پیش آمد که آقای دکتر روحانی باید مشی خود را نسبت به سال ۹۲ و انتخاب کابینه تغییر بدهد. این پرسش وجود داشت که آیا کسی با آقای روحانی چنین توافقی کرده بود؟ آیا آقای دکتر روحانی در این همه نطق انتخاباتی و تبلیغاتی که داشت در جایی این حرف را زده بود؟ برعکس آقای روحانی بر همان مشی دولت قبل خودش تأکید داشت. آقای خاتمی در اولین دیداری که با دکتر روحانی پس از ریاستجمهوری داشتند به صراحت گفتند اگر کسی گفت چون ما از شما حمایت کردیم انتظاری هم دارد، قبول نکنید. شما خودتان رئیسجمهور شدید و ما هم از شما انتظاری نداریم.
آیا میتوان اینطور تحلیل کرد که ایشان از نامزدی آقای جهانگیری خوشنود نبودند؟
نمیتوانم بگویم خوشنود بود یا خیر، اما ایشان نقشی نداشت در اینکه آقای دکتر جهانگیری کاندیدا شود، از طرف دیگر هم نمیخواست مانع ایشان شود. بالاخره ممکن است اگر مانع ایشان میشد این حالت را پیدا میکرد که برای منافع خودش مانع این شود که همکارش کاندیدا شود. مثل انتخابات دور دوم آقای خاتمی که آقای شمخانی به عنوان وزیر دولت کاندیدا شد. اگر دکتر روحانی واکنشی نشان میداد ممکن بود که بازخورد خیلی خوبی نداشته باشد.
طور دیگری سئوال را مطرح کنم، آیا آن انتخابات اثر منفی در روابط آقای روحانی با آقای جهانگیری داشت؟
خیر. من در این ۸ سال چه زمانی که وزیر ارتباطات بودم و چه در زمانی که در دفتر ریاستجمهوری بودم هیچوقت چنین چیزی ندیدم. همیشه آقای دکتر روحانی و آقای دکتر جهانگیری احترام همدیگر را در سطح اعلی داشتند، روابطشان بسیار خوب بود. با هم خیلی خوب کار میکردند و کارها تقسیم شده بود.
بحث مربوط به آقای جهانگیری تبدیل به یکی از نقاط اختلاف در دولت شد. هم در مورد آقای جهانگیری میخواهم توضیح بدهید روابطتان با ایشان چطور بود و هم در مورد آقای ظریف. آیا عملاً حضور شما به عنوان یک رئیس دفتر مورد اعتماد و قدرتمند برای آقای روحانی به تضعیف معاون اول منتهی شد؟
من فکر میکنم در اداره دولت و ریاستجمهوری در کشوری مانند ایران آنقدر کار و فعالیت و ابتکار باید باشد و فعالیت زیاد است که هر کسی هرچقدر کار کند جایی را برای کسی تنگ نمیکند، به شرطی که در چارچوب وظایف خودش کار کند. اینکه شما سئوال کردید که اختلافها به چه صورت است من که در دولت بودم هم در دولت یازدهم و هم در دولت دوازدهم چنین چیزهایی ندیدم. یعنی من ندیدم که بین آقای دکتر روحانی و آقای دکتر جهانگیری اختلافی باشد. البته منظور اختلاف شخصی است، وگرنه مگر میشود که نظر کارشناسی روی موضوعات وجود نداشته باشد؟ این که بین همه است، زمانی که دولت تشکیل میدادیم وقتی برای وزارتخانهای شخصی طرحی میآورد اگر ۵ نفر مخالف بودند و ۵ نفر هم موافقت میکردند، یعنی آن ۵ نفر با این دیدگاه اختلاف دارند. آقای دکتر جهانگیری هم با توجه به اینکه امور اقتصادی دولت هم در دولت یازدهم و هم دولت دوازدهم به ایشان سپرده شده بود، انواع و اقسام جلسات اقتصادی میگذاشتند و نظرات را هم میآوردند. نظرات مختلف کارشناسی وجود داشت که بحث دیگری است و من وارد این بحث نمیشوم. چیزی که روی آن تأکید دارم و خیلی هم مهم میدانم روابط شخصی و آن روابط عاطفیای که باید بین رئیسجمهور و معاونش و فراتر از آن دو همکار باشد، هیچوقت ندیدیم که این روابط آسیبی ببیند.
به طور مشخص گفته میشود که در دولت اول آقای روحانی عملاً آقای جهانگیری امور اقتصادی را پیگیری میکرد و آقای دکتر روحانی بیشتر روی بحثهای مربوط به سیاست خارجی تمرکز میکردند، اما در دولت دوم این اختیارات از آقای جهانگیری سلب شد، آیا این حرف درست است؟
خیر درست نیست. تمام آن جلسات و موضوعاتی که در دولت یازدهم به آقای دکتر جهانگیری تفویض شده بود عینا در دولت دوازدهم هم بود. یک جلساتی را آقای دکتر روحانی داشتند، از همان سال ۹۲ ایشان هفتهای دو جلسه ستاد اقتصادی دولت داشتند که یک دورهای روزهای یکشنبه و پنجشنبه بود و برخی اوقات که به سفر استانی و... میرفتند روزهای یکشنبه و سهشنبه بود. آنجا هم آقای دکتر جهانگیری محور جلسه بود. خب وزرای اقتصادی دولت هم بودند، اتفاقاً جناب آقای رئیسی هم الان این سنت را حفظ کرده و همان جلسات با همان ترکیب هفتهای دو جلسه تشکیل میشود. این جلسه از سال ۹۲ تشکیل شد. در دورهای آقای دکتر نیلی در دولت یازدهم دبیر آن بود و در دورهای دیگر دکتر نجفی دبیر آن شد و پس از آن هم در دولت دوازدهم آقای دکتر نهاوندیان دبیر شد، پس اتفاق جدیدی نیفتاد. همانطور که گفتم اینها واقعیت ندارد و تبلیغات است، بر این اساس من هرچه دیدم چنین اختلافاتی وجود نداشت.
روابط شما با آقای جهانگیری به چه صورت بود؟
من آقای جهانگیری را از قبل میشناختم، از ابتدای دولت یازدهم روابط بسیار خوبی با هم داشتیم. در دولت دوازدهم فرقی که ارتباط آقای جهانگیری با دفتر رئیسجمهور داشت این بود که خیلی نزدیکتر شد. یعنی تعداد گزارشها و نامههایی که روزانه آقای دکتر جهانگیری از دفتر رئیسجمهور در دولت دوازدهم دریافت میکرد، اصلاً قابل مقایسه با دولت یازدهم نیست و اینکه اگر ما برخی از مسائل سیاسی، سیاست داخلی، سیاست خارجی و... را در دفتر رئیسجمهور بحث میکردیم من بلافاصله تلفنی ایشان را در جریان میگذاشتم یا ایشان تماس میگرفت که جریان چیست. ضمن اینکه من این را خیلی مضر میدانستم چون فکر میکردم برای اداره دولت (آنچه در کلان هست) اگر رئیسجمهور، معاون اول و رئیس دفتر هر سه یک سیاست را دنبال نکنند و بهم نزدیک نباشند، نمیشود دولت را اداره کرد. به همین دلیل هم نمیخواستم به این حاشیهها توجه کنم که هر کسی چیزی راجع به من گفت پاسخ بدهم، اما یک وقتهایی میشد برای اینکه چنین چیزی جا نیفتد و این را خیلی برای دولت خودمان مضر میدانستم، به همین جهت در مقابل ادعای کذب اختلاف در دولت بارها گفتهام که روابطم با آقای جهانگیری روابط بسیار خوبی است و هم گفتهام که ایشان نفر دوم دولت ماست، همه این حرفهایی که میزنند بیاساس است. یا گفتهام که روابط ایشان با آقای رئیسجمهور خیلی خوب است.
روابط آقای روحانی با سران اصلاحات و شما با سیاستمداران و مدیران اصلاحطلب چگونه برقرار میشد؟ آیا هیچ رابطهی منظمی میان دولت و جبهه اصلاحات به عنوان حامی دولت برقرار بود؟
رئیسجمهور جلساتی با آقایان هاشمی، خاتمی، ناطق نوری و سید حسن خمینی داشتند. ارتباط با احزاب و گروههای سیاسی هر سال حداقل یک جلسه در ماه رمضان و جلسات دیگری به صورت موضوعی با احزاب اصلاحطلب و اصولگرا برگزار میشد. دفتر رئیسجمهور نیز تلاش داشت ارتباط خود را با فعالین سیاسی داشته باشد و جلساتی تشکیل میداد. همه معتدلین دو جناح در این جلسه و نیز جلسه روزنامهنگاران و اقتصاددانان و روحانیان و زنان با رئیسجمهور حضور داشتند. مواردی پیش آمد که شخصیتهای سیاسی کشور از اصولگرا و اصلاحطلب و حتی افرادی که با دولت مخالف بودند، مصاحبهای میکردند یا نکتهای را بیان میکردند که در ارتباط با دولت بود، با آنها تماس میگرفتم و صحبت میکردم. برای مثال ارتباط با دکتر توکلی و مهمدس بهزاد نبوی وجود داشت و نظراتشان را میگرفتم. با افرادی مانند حسین مرعشی و محمدرضا باهنر هم صحبت میکردم. هر وقت هر کدام از مسئولان و وزرای دولتهای قبل از اصلاحطلبان و اصولگرایان کار اداری داشتند یا حق و حقوقی که از دولت قبل از ما نادیده گرفته شده بود یا نقض شده بود را هم تلاش میکردیم احقاق شود. رابعا دوستان زیادی از اصلاحطلبان و اصولگرایان معتدل با همکاران من در دفتر رئیسجمهور یا دیگر ارکان نهاد همکاری داشتند. افرادی مانند آقای علی ربیعی که سخنگوی دولت بودند یا فریدون وردینژاد که معاون سیاسی دفتر بودند، نظرات افراد از آقای عباس عبدی تا امیر محبیان را میگرفتند و به رئیسجمهور یا من میدادند. بنابراین رابطهی دفتر و دولت با همه جریانات معتدل مستمر بود.
۵- دکتر واعظی در دولت چه میکرد؟
نقش شما در دولت به چه صورت بود؟ شما به عنوان کسی که با آقای روحانی ارتباط خوبی داشتید، در مرکز تحقیقات استراتژیک با ایشان بودید و حزب اعتدال و توسعه با مشورت ایشان شکل گرفت. شما رئیس کمیته سیاسی ـ امنیتی یا سیاست خارجی انتخابِ وزرا بودید، درست است؟
زمانی که آقای دکتر روحانی انتخاب شد در مرکز تحقیقات چند کمیته داشتیم.
ظاهراً آقای یونسی رئیس کمیته سیاسی ـ امنیتی بود و شما کمیته سیاست خارجی.
بله من در کمیته سیاست خارجی بودم. هر کدام از کمیتهها آخرین وضعیت زیرمجموعه دولت را بررسی و گزارشهایی تقدیم رئیسجمهور منتخب میکردند و برای هر مسئولیتی حدود ۵ نفر را پیشنهاد میکردند.
جامعه قبل از اینکه وزیر ارتباطات شوید، شما را به عنوان یک دیپلمات وزارت خارجه میشناختند و با نوع ارتباطی که داشتید انتظار میرفت شما وزیر خارجه شوید یعنی تلقی این بود که جزو گزینههای اول باشید، البته آقای ظریف هم همیشه مطرح بود. چه اتفاقی افتاد؟ شما نهتنها وزیر خارجه نشدید بلکه رفتید وزارتخانهای که اول میپرسیدند چرا آقای واعظی؟ چون کمتر کسی میدانست که شما قبلاً در مخابرات بودید. میخواهم از اینجا به ماجرای روابطتان با آقای ظریف برسم و میخواهم بدانم چه اتفاقی رخ داد؟
بهتر است پاسخ این سئوال شما را با یک خاطره بدهم. رشته تحصیلی من دوران دانشجویی در آمریکا الکترونیک بود...
چند سال در آمریکا بودید؟
من از سال ۵۰ تا آخر ۵۸ بودم، لیسانس الکترونیک گرفتم و کارشناسی ارشد و دکترا مخابرات خواندم. به همین دلیل هم وقتی در بهارِ ۵۹ کار رسمیام را شروع کردم رئیس ماکروویو کل کشور شدم. یعنی اولین حکمی که دکتر شهید قندی به من داد، همین بود. پس از هفتم تیر ۶۰ تا اواخرِ بهمن سال ۶۴ رئیس هیأتمدیره و مدیرعامل شرکت مخابرات ایران شدم. آن زمان هم مخابرات بسیار توسعه پیدا کرد و همه مردم فیش تلفن ثابت دستشان بود، سالها واگذاری تلفن معطل مانده بود. در روستاها فعالیت کردیم و با تیم بسیار مقتدری کار کردیم. پس از اینکه دولت تغییر کرد و آقای مهندس غرضی وزیر پست و تلگراف و تلفن شد تصمیم گرفتم استعفا بدهم، به این ترتیب پس از یکی، دو ماه استعفا دادم و به وزارت خارجه رفتم.
عطف به تجربه شما در آمریکا بود؟
آن زمان در مطبوعات گفته شد و هم به من میگفتند که تو یک مهندس و فرد اجرایی هستی، چرا به وزارت خارجه رفتهای؟ شما را چه به وزارت خارجه؟ خب من دوران تحصیل و کارم مهندسی مخابرات بود. این ماجرا آن زمان برای همه سئوال بود که چرا به وزارت خارجه رفتید و سال ۹۲ سوال بود چرا به وزارت ارتباطات رفتید؟ اینکه چرا به وزارت خارجه رفتم یک سؤال است و دلیل این بود که من همواره از دوره دانشجویی به مسائل سیاسی از جمله سیاست خارحی علاقهمند بودم و تحولات بینالمللی را رصد میکردم. البته در دوران تحصیل در آمریکا این توفیق برای من به وجود آمد که در جمع بچههای مسلمانی که با همت شهید چمران گردهم آمده بودند، وارد شوم و انجمنِ اسلامیِ دانشجویان آمریکا و کانادا که تأسیس شده بود فعالیت کنم. چه زمانی که ایران بودم و چه وقتی در ۱۸ سالگی از ایران رفتم، یکی از علایقم مسائل سیاسی بود. خانواده ما کاملاً مذهبی بود و خیلی هم مخالف این بودند که بچههایشان به خارج از کشور بروند، اما به دلیل اینکه فضای سیاسی جامعه در حال تند شدن بود، از ترس اینکه ما در داخل کشور گرفتار شویم رضایت دادند و مشوق ما هم شدند که به آمریکا برویم. وقتی آنجا رفتم و پدرم دید نامههایی که مینویسم محتوای دینی و قرآنی دارد، خیالش راحت شد. پدرم که ابتدا با رفتن من مخالف بود، دو برادر دیگرم را هم فرستاد. یعنی ۳ تا از برادرها در آمریکا درس میخواندیم و پیش از انقلاب 3 برادر دیگرم هم به حوزه علمیه قم رفتند و علوم قدیمه خواندند. پدر آقای مصطفی تاجزاده با پدرم دوست بودند، خودش هممحل ما بود و در منزل ما هم خیلی رفتوآمد میکرد. آقا مصطفی از من کوچکتر بود و در آمریکا با برادرم حسن آقا ارتباط داشت. شهری که بود هم با شهر ما ۱۵۰ کیلومتر فاصله داشت، اولین کسی که این حرف را به حاج آقای ما زد آقای تاجزاده بود که گفت هیچ کس از شما سیاسیتر نیست. البته این را بعد از انقلاب به طنز و شوخی گفت که شما 3 فرزندتان را به آمریکا فرستادید که اگر شاه ماند اینها به اینجا بیایند و مسئولیتی داشته باشند، ۳ فرزند را هم به قم فرستادید که اگر امام آمد آنها فعالیت کنند. من این را دیدم که چند جا بیان شده است.
از رفتن به وزارت خارجه میگفتید...
من عملاً از همان زمانی که به آمریکا رفتم کار سیاسی میکردم. تمایلم این بود علاوه بر اینکه درس مهندسی میخواندم تمام تحولات خارجی، آمریکا، اروپا و... را دنبال کنم و علاقه داشتم. وقتی به ایران آمدم زمانی که مدیرعامل شرکت مخابرات بودم باز هم براساس علایق شخصی خودم تمام خبرهای خارجی را دنبال میکردم و میخواندم آن هم به زبان انگلیسی و فارسی. آن زمان دو نفر از رفقایم در وزارت خارجه بودند، البته بگویم وقتی که انقلاب شد و ما سرکنسولگری سانفرانسیسکو را گرفتیم، یک مدتی خودمان آنجا بودیم و برخی از همان بچهها به وزارت خارجه آمدند.
ظریف را از همانجا میشناختید؟
بله ولی ما در سنخوزه بودیم و آقای ظریف در سانفرانسیسکو بود و از همان ابتدا که آقای ظریف به آنجا آمد ارتباط ما تا به امروز برقرار شده است و اگر لازم باشد من میگویم که ارتباطی بسیار نزدیک و خوب است. وقتی از مدیرعاملی مخابرات استعفا دادم، مرحوم آقای حسین شیخالاسلام که انسان بسیار خوبی بود، معاون سیاسیِ وزارت خارجه بود که قبلا در شهر ما و انجمن اسلامی در کالیفرنیا با هم بودیم. آقای دکتر جواد لاریجانی هم معاون بینالملل وزارت خارجه بود که ایشان هم در کالیفرنیا بود و در جلسات انجمن اسلامی با هم بودیم. از همان زمانی که در مخابرات بودم راجع به مسائل خارجی با اینها تبادل نظر میکردم. با آقای دکتر ولایتی هم در این جلسات و سفرها مرتبط بودم. تا اینکه من از مخابرات استعفا دادم، تا زمانی که استعفای من قبول شد ۲ ماه طول کشید. آن زمان آقای دکتر بانکی وزیر نیرو بود، ایشان گفت به وزارت نیرو بروم. آقای بهزاد نبوی آن زمان وزیر صنایع سنگین بود ایشان هم به من گفتند که به وزارت صنایع بروم. ما در مخابرات با هم مرتبط بودیم و سفر میرفتیم. تا اینکه آقای شیخالاسلام من را به وزارت خارجه دعوت کرد، رفتم و پس از صرف ناهار گفت آقای ولایتی منتظر شماست. برای اینکه پیشنهاد بدهند به وزارت خارجه بیایید. گفتم رشته و کارم کاملاً متفاوت است. آقای دکتر ولایتی گفت که ما شما را میشناسیم و تعریفتان را خیلی شنیدهایم. ما با شناختی که از شما داریم میتوانید یکی از سفارتخانههای بزرگ ما را به خوبی اداره کنید. من همانجا بدون اینکه فکر کنم گفتم به اندازه کافی هم خودم و هم همسرم خارج بودیم و ۲ فرزند کوچک را دارم و این آمادگی را ندارم و به خارج نمیروم. سئوال کرد که جداً به خارج نمیروید؟ گفتم بله نمیروم. گفت ما را کمک کنید، گفتم من کار و گذشتهام چیز دیگری است، گفت اینطور نیست تحلیلها و شنیدهها حاکی از آن است که از بچههای ما کم ندارید. گفتم اجازه بدهید فکر کنم. آقای جواد لاریجانی با من تماس گرفت و گفت چرا قبول نمیکنید و... من هم توضیح دادم، به من گفت باید برای کمک بیایید چون نیرو خیلی کم داریم، گفتم ببینم چه میشود. یکباره دیدم فردای آن روز آقای دکتر ولایتی حکم مشاور برای من زد. عملاً در وزارت خارجه مشغول شدم و تا سال ۷۸ ادامه دادم. به این ترتیب زمانی در وزارت خارجه شروع به کار کردم. گفته میشد که چرا با این سوابق تحصیلی و اجرایی و زمانی که سال ۹۲ به وزارت ارتباطات برگشتم گفته شد که با سوابق طولانی سیاست خارجی چرا به وزارت ارتباطات رفتید.
به این ترتیب سئوال برعکس مطرح شد.
بله البته لازم است این نکته را عرض کنم که در دورانی که در مرکز تحقیقات استراتژی بودم، از فرصت استفاده کردم چون آن زمان کار اجرایی نداشتم، دکترای روابط بینالملل هم گرفتم، اما کلاً آن چیزی که در جوانی به عنوان تجربه، کار و تحصیلات و علاقه وجود داشت این بود که دوست داشتم شاخه مهندسی را بخوانم و کار کنم. من در زمان آقای احمدینژاد تصمیم گرفتم خودم را بازنشسته کنم، آن زمان کارمند وزارت خارجه و مأمور به مجمع تشخیص و مرکز تحقیقات استراتژیک بودم. در دوره دوم آقای احمدینژاد که آقای متکی هنوز وزیر خارجه بودند، من درخواست بازنشستگی را برای ایشان نوشتم که ایشان مخالفت کردند. در آن زمان در دانشگاه تدریس میکردم و در مرکز تحقیقات هم کارهای فکری و نوشتن مقاله و... داشتم. خیلی از زندگیام راضی بودم. یعنی آرامش داشتم. از طرف دیگر من از نحوه سیاستها و عملکرد دولت آقای احمدینژاد اصلاً رضایت نداشتم و فکر میکردم در سیاست خارجی کاملاً بیراهه میرود و در داخل هم انشقاقی بین همه گروهها درست میکند، دیدگاه من این بود و با تمام وجود در انتخابات علاقهمند بودم که کسی مانند ایشان نیاید. بین کسانی که بودند و خودم هم که در مرکز تحقیقات بودم، آقای روحانی را خیلی مناسب میدانستیم. این بود که من و همسرم به طور کامل در ستاد انتخاباتی فعالیت کردیم که کسی بیاید که کشور هم از لحاظ داخلی و هم خارجی به مسیر اصلی خود برگردد. اصلاً در ذهنم اینکه دوباره بخواهم در کار اجرایی بیایم و پست بگیرم نبود.
شما به تحقق وزارت آقای ظریف در دولت دکتر روحانی هم کمک کردید؟
ظریف از رفقای چهل و خردهای ساله من است. آقای دکتر ظریف که برای تحصیل به سانفرانسیسکو آمده بودند، یکی به ما گفت جوانی هست که نماز میخواند، ما هر کسی را که میگفتند علائق دینی دارد، ارتباط برقرار میکردیم، ایشان مدرسه علوی بوده و... از همان زمان ارتباط برقرار شد تا الان. خب یک دوران طولانی هم در وزارت خارجه با هم کار میکردیم. ایشان سفیر و نفر دوم نمایندگی در سازمان ملل بود، مشاور و معاون بینالملل بود، روابط بسیار نزدیکی داشتیم و من همان موقع هم گفتم که آقای ظریف از نظر حرفهای تواناییهای بسیار بالایی دارد. من به دلیل اینکه بهترین زمان عمرم را در وزارت خارجه گذراندم و بهترین دوستانم همانجا هستند همیشه وظیفه خودم میدانستم که به وزارت خارجه کمک کنم. دوم اینکه همیشه رفقایم در هر جایی که مسئولیت گرفتند هر کاری که از دستم برمیآمد برای موفقیتشان میکردم.
۶- ناگفتههای سفر بشار اسد به تهران: آیا واعظی، ظریف را بیخبر گذاشت؟
دو مورد هست که گفتند در این روابط اختلال ایجاد شده است، یکی در داستان سفر بشار اسد به تهران که عدم هماهنگی را گردن دفتر رئیسجمهور انداختند و گفتند دفتر رئیسجمهور به آقای ظریف برای حضور در این جلسه اطلاع نداده بود که منجر به استعفای ایشان شد و دوم هم مربوط به مسئله فایل صوتی مصاحبه دکتر ظریف با آقای لیلاز و اتفاقاتی که در آخر افتاد. این بحث وقتی مطرح شد که شایع کردند دفتر رئیسجمهور علاقهمند به آقای لاریجانی است یا با نامزدی آقای ظریف مخالف است. و البته گفتند میخواستند با ردصلاحیت ظریف سبد رای لاریجانی پر شود. این دو اختلالی که بین روابط شما بوده چقدر واقعیت داشته است؟
من تا ظهرِ روز ملاقات هیچ اطلاعی از سفر آقای بشار اسد به تهران نداشتم. صبح آن روز براساس برنامه قبلی آقای دکتر روحانی دیداری در یکی از وزارتخانهها با وزیر و معاونین و مدیران ارشد داشت. حدود ظهر جلسه تمام شد. آقای دکتر روحانی به من گفتند شما الان به ریاستجمهوری میآیید؟ گفتم بله. گفت آمدید بیایید با شما کاری دارم،. ایشان به ساختمان قرمز رفت. من هم به ساختمان قرمز رفتم. وقتی رفتم از یکی از همکاران پرسیدم دکتر چرا به اینجا آمدند مگر ملاقات خارجی دارند؟ گفت نمیدانم. من به دفتر آقای روحانی رفتم و ایشان به من گفتند به صورت محرمانه آقای بشار اسد صبح به ایران آمده و الان هم با آقا ملاقات دارند. ایشان بعد از اتمام ملاقات به اینجا میآید، شما به استقبالش بروید. یعنی من همان لحظه استقبال متوجه شدم. فقط حاج قاسم سلیمانی در جریان بود. ما همین که با هم حرف میزدیم یکباره دفتر آقای روحانی گفت که میگویند مهمان در حال آمدن است، من سریع سمت در ورودی رفتم و از بشار اسد استقبال کردم، همین که میخواست وارد ساختمان شود آقای دکتر روحانی هم آمدند سپس ما به اتاق رفتیم. میخواهم بگویم اصلاً فرصت اینکه من بخواهم اقدامی بکنم، نبود. به اتاق رفتیم و حاج قاسم هم نشست و صحبتهای آقای روحانی و آقای اسد را ترجمه میکرد. آقای بشار اسد هم کسی در آن جلسه همراهش نبود. ماجرا اینگونه بود و اصلاً قبلش مطلع نبودم. حاج قاسم به آقای روحانی شب قبلش گفته بودند که ما یک مهمان داریم و شما وقتی به ما بدهید، ممکن است ناهار هم پیش شما باشیم. البته حساسیت شرایط سوریه و محرمانهگی سفر و نداشتن زمان موجب شده بود که آقای دکتر ظریف باخبر نشود. آقای دکتر ظریف در سریترین موضوعات سیاست خارجی مطلع بودند و امین بودند.
ممکن است آقای روحانی هم تا آن زمان در جریان نام مهمان نبوده باشند؟
مدتی قبل درباره این سفر صحبت کرده بودند و منتفی شده بود. آقای روحانی گفتند شما ببینید مهمان چه کسی است؟ وقتی آمد از دوربین دیده بودند و گفتند که چه کسی است. میخواهم بگویم که دفتر رئیسجمهور اصلاً مطلع نبود، یعنی طوری نبود که آقای روحانی نخواهد بگوید، حاج قاسم از ایشان تلفنی درخواست کرده بود و ایشان هم میخواست به قولی که به حاج قاسم داده ملتزم باشد. خیلی خطرناک بود اگر این خبر به بیرون میرفت. آنقدر سری بود که نمیدانست چه کسی است و چطور است. وگرنه صد درصد آقای ظریف از نظر دکتر روحانی امین هستند، حتی صبح آن روز هم به من نگفتند، همان لحظهای که میخواستیم بیاییم به من گفتند بیایید کارتان دارم، یعنی اینقدر موضوع را پیش خودشان نگاه داشتند. پس اینطور نبود که تعمدی وجود داشته باشد اصلاً امکان چنین چیزی نبوده است. ضمن اینکه بین دفتر رئیس جمهور خصوصاً معاونت سیاسی با وزارت خارجه و شخص دکتر ظریف همکاری و تعامل خوبی برقرار بوده است.
۷- ناگفتههایی از فایل ظریف: آیا دست دولت در کار بود؟
درباره فایل صوتی ظریف چه توضیحی دارید؟
راجع به فایل صوتی مصاحبه دکتر ظریف باید بگویم در جلساتی که ما در دفتر رئیسجمهور داشتیم این بحث مطرح شد که برخی مسئولین اجرایی ۴ تا ۸ سال کار میکنند، دارای تجربیاتِ بسیار خوبی هستند، دیدگاههای خوبی دارند ولی پس از اینکه دورهشان تمام میشود دنبال زندگی و کارشان میروند و این تجارب متاسفانه در کشور ثبت و استفاده نمیشود. لذا در آن جلسه قرار شد تاریخ شفاهی از تجارب کاری وزرا و مسئولان دولت تهیه شود. در آنجا آقای دکتر آشنا گفتند ما در مرکز بررسیهای استراتژیک ریاستجمهوری امکاناتی داریم و این کار را انجام میدهیم. آنچه در دفتر رئیسجمهور اتفاق افتاد تصمیمگیری کلان برای پروژه تاریخ شفاهی بود. بعد هم آقای دکتر آشنا تیمی تشکیل داد و کار را هم شروع کرد. اصلاً اعضای دفتر رئیسجمهور خصوصاً بنده نمیدانستیم که با چه کسانی راجع به چه زمینهای صحبت شده است یا اصلاً صحبتهایی که میشود طبقهبندی دارد یا خیر. اصلاً نمیدانستم که این مصاحبهها در جای دیگری اتفاق میافتد، من تا اوایل اسفند نمیدانستم محل مصاحبه کجاست.
عید بود، من شاهد گفتوگوی شما با دکتر آشنا بودم در سعدآباد. وقتی به شما پیشنهاد کردند که بیایید شما گفتید دو قدم است میآیم، چون فکر میکردید محل مصاحبه در مرکز تحقیقات استراتژیک ریاستجمهوری در خیابان پاستور است. گفتند نه آنجا نیست. با تعجب گفتید آنجا نیست؟! مگر قرار نبود آنجا باشد؟ تازه آنجا متوجه شدید محل مصاحبه در باغ کتاب است…
من اصلاً نمیدانستم کجاست. لذا وقتی که من نه میدانستم جای آن کجاست و نه میدانستم چه کسی مجری است و نه میدانستم درباره چه موضوعاتی صحبت میکنند و نه اصلاً مطلع بودم که آقای دکتر ظریف و وزرای دیگر چه گفتهاند، پس عملاً ما هیچچیزی نمیدانستیم.
شما این را به آقای ظریف هم منتقل کردید؟
بله. خب کسان دیگری به آقای ظریف حرفهای دیگری زده بودند، گفتم ببینید آقای دکتر روحانی، بنده و معاونین من اصلاً نمیدانستند شما چه گفتید، فایل اصلاً دست ما نبوده است، دست کسانی دیگر بوده از جای دیگر آمده است. به نظر من این بیشتر داستانسرایی است که دفتر رئیسجمهور تمایل به آقای لاریجانی داشتند، آن زمان آقای لاریجانی به روستایشان در لاریجان رفته بود، آن زمان آقای دکتر لاریجانی فعالیتی نداشتند و چون در تهران نبودند ذهنیت ما هم این بود که ایشان نمیخواهند نامزد شوند، یعنی آن زمان که این بحثها مطرح بود آقای لاریجانی نه ستادی تشکیل داده بود، نه کاری کرده بود و نه هیچچیز دیگری. پس این مسائل ربطی به هم نداشتند.
۸- روحانی کجاست؟
در ابتدا سئوالی پرسیدم که میخواهم آن را تکرار کنم، گفتید که بازنشستگی سیاسی ندارید. آقای روحانی کجاست؟ آقای روحانی چه کار میکند و چه آیندهای دارد؟
آقای دکتر روحانی و دوستانش تصمیم درستی گرفتند که پس از اینکه یک دولتی سر کار آمده است و کشور به دلیل تحریمها با مشکلات مواجه است، همه باید به این دولت کمک کنند. ما این کار را روزی شروع کردیم که آقای رئیسی انتخاب شد. یک روز پس از انتخابات آقای روحانی با آقای رئیسی تماس گرفتند و تبریک گفتند، به محض اینکه جلسه ستاد کرونا تمام شد، ایشان به دیدن آقای رئیسی رفتند و حضوری تبریک گفتند. از طرف دیگر من در دفتر رئیسجمهور هماهنگ کردم که تمام اعضای دولت چه خودشان و چه معاونینشان خدمت ایشان بروند و گزارش بدهند و حتی از همه اعضای دولت خواستیم که ۲۰، ۳۰ صفحه از تجربیاتشان را بنویسند و به رئیسجمهور منتخب بدهند تا ایشان در جریان چالشها و گرفتاریها باشد. چنین دیدگاهی بر دولت ما و شخص آقای رئیسجمهور حاکم بود، در چنین شرایطی یک دولتی که میخواهد کارش را شروع کند باید بدون مزاحم باشد، بالاخره حرف و حدیثی گفته میشود طبیعی است دولتهایی که ابتدا میآیند تا وقتی راه بیفتند همهچیز را به دولت قبل نسبت میدهند و این دولت هم مستثنی نبود، ما تصمیم گرفتیم کمک کنیم که این دولت با آرامش کار خودش را بکند و هر یک از وزرا، دکتر روحانی، دکتر جهانگیری و دوستان دیگر ما همگی اعلام کردیم که هر مشورت و کمکی که از دست ما ساخته است انجام میدهیم. آقای دکتر روحانی جلسات خودش را با دوستانش دارد، نگاهش هم نگاه حمایتی از نظام و دولت است. این نگاه حمایتی به این معنا نیست که اگر جایی کاری باشد یا مسیر نادرستی باشد ایشان چیزی نگوید. اگر مطلبی گفته شود از روی دلسوزی برای اصلاح امور است و مراقبت میشود که دولت تضعیف نشود. آقای روحانی کسی است که همواره از پیش از انقلاب و پس از انقلاب برای جمهوری اسلامی و بقای نظام زحمت کشیدند و کار کردند و به همین جهت تمام تلاش خود را برای سربلندی این نظام به کار میبرد و نمیتواند نسبت به مشکلات کشور و مردم بیتفاوت باشد.
و جزو بانیان وضع موجود هستند؟!
بانیان وضع موجود تعبیر خوبی نیست، زیرا آن دولت میخواست کار کند. بانیان وضع موجود یکی آقای ترامپ است که با تحریم و فشار حداکثری این وضعیت را به وجود آورد و دیگر کسانی که در داخل بودند و هیچوقت قبول نکردند که بالاخره بازنده انتخابات ۹۲ و ۹۶ بودند، در این ۸ سال هر کاری خواستند علیه سیاستهای دولت کردند و الان هم برخی از آنها سر کارند. اگر نباید بانیان وضع موجود سر کار باشند، خیلی از اینها نباید الان پست میگرفتند. لذا این حرف خوبی نیست. ما به جای اینکه آدرس آمریکا و ترامپ را بدهیم چرا آدرس داخل کشور را میدهیم، آن هم به کسانی که ۸ سال تمام زندگیشان را گذاشتهاند. اگر این حرف را بزنیم اینکه در این ۹ ماه گذشته این همه گرانی نسبت به گذشته بیشتر شده است و... مردم چه قضاوتی نسبت به آنها میکنند؟ چند ماه ابتدای دولت میتوانید به گذشته متوسل شوید پس از اینکه مدت طولانی بگذرد، مردم میگوید اگر شما نمیتوانستید وضع را درست کنید پس چرا به ما وعده دادید؟ این روش مناسبی نیست که توفیقات در خصوص واکسن و عضویت در شانگهای که همه اقداماتش در دولت قبل شده بود، دستاورد دولت جدید باشد و اتخاذ سیاستهای غلط و ادامه تحریمها که موجب گرانی شده است مربوط به دولت قبل باشد. در خصوص کسری بودجه سال ۱۴۰۰ صحبت میکنند. بودجهای که دولت در اواخر سال ۹۹ به مجلس تقدیم کرد، حدود ۸۴۰ هزار میلیارد تومان بود که این مجلس به بیش از ۱۲۰۰ هزار میلیارد افزایش داد و کسری بودجه به دلیل افزایش مجلس است. دولت میتوانست همان اقدامی که دولت آقای روحانی در سال ۹۲ برای اصلاح بودجه کرد انجام دهد و اینقدر کسر بودجه که دستپخت مجلس است را به دولت قبل منتسب نمیکرد.
پس از این به بعد بیشتر شاهد حضور گفتمان اعتدال و آقای روحانی در عرصهی سیاسی خواهیم بود؟
قطعاً همینطور است. دفتر دکتر روحانی در شرف تکمیل است. تدوین خاطرات ریاستجمهوری ایشان شروع شده است و سایت دکتر روحانی هم در حال راهاندازی است. آقای روحانی با وزیرانش جلسه دارد و در مباحث کارشناسی مشورت میگیرد. همینطور تاکنون چند بار ایشان نکاتی را به رئیسجمهور منتقل کرده است. آقای روحانی قصد بازنشستگی سیاسی ندارد. گفتمان اعتدال هم محدود به اشخاص نیست که بازنشسته شود. تا زمانی که ایران هست، اعتدال هم هست. تا زمانی که عقل و ادب و انصاف هست، اعتدال هم هست.
گفتوگوکنندگان: محمد قوچانی - سرگه بارسقیان
مجله آگاهی نو/ شماره ۷/ فروردین و اردیبهشت ۱۴۰۱