تاریخ انتشار خبر : ۱۴۰۱/۰۷/۲۳ ۲۱:۰۵:۰۰
چگونه حسن روحانی رئیسجمهور شد؟
پس از پیروزی حسن روحانی و پس از آنکه او در همان شب اعلام نتایج در پیامی تلویزیونی از آقایان هاشمی، خاتمی و ناطقنوری تشکر کرد خاتمی به دیدارش رفت و بزرگوارانه و فروتنانه گفت: هیچ تشکری ندارد. ما وقتی پشت سر شما آمدیم و از شما حمایت کردیم که یقین کردیم پیروز میشوید! خاتمی ادامه داد: «هر کس که بگوید «من» شما را رئیسجمهور کردم درست نمیگوید.»
آنچه میخوانید جستاری در زمینه، زمانه و کارنامهی حسن روحانی در ۱۰۰ روز اول ریاستجمهوری است که به قلم محمد قوچانی در شماره ۴ مجله «آگاهی نو» تحت عنوان «تراژدی امید» منتشر شده است.
با ردصلاحیت هاشمیرفسنجانی یأس و ناامیدی بر اردوگاه اصلاحطلبان از چپگرایان و میانهروها سایه افکند. گرچه شورای نگهبان برای این دو جناح، دو نامزد؛ محمدرضا عارف (نزدیک به جناح چپ) و حسن روحانی (نزدیک به جناح میانه) باقی گذاشته بود اما به نظر میرسید هیچ کدام جاذبهای برای جذب رایهای خاکستری و رایدهندگان در تردید ندارند. تا جایی که گفته میشود حتی آقای هاشمیرفسنجانی هم در حمایت از حسن روحانی تردید داشت:
پس از ردصلاحیت هنگامی که حسن روحانی نزد هاشمی رفت و از او پرسید چه کار خواهد کرد و آینده را چگونه پیشبینی میکند، هاشمی با اندکی تردید گفت: اگر شما هم رای نیاورید برای نظام خیلی بد میشود. به هر حال شما ۱۶ سال دبیر شورای عالی امنیت ملی و هشت سال نایب رئیس مجلس بودهاید!
روحانی به فراست اشارهٔ هاشمیرفسنجانی را گرفت؛ گفت: «جدا از اینکه برای من بد میشود برای شما به عنوان یکی از استوانههای نظام بدتر است که نامزد مورد حمایتتان رای نیاورد.»
هاشمی لبخندی زد و جلسه تمام شد و روحانی در حالی که به سوی در میرفت گفت: «البته من انصراف نمیدهم. حتی اگر فقط خودم به خودم رای دهم.» روحانی فهمیده بود که هاشمی هم در رای آوردن روحانی تردید دارد ولی این حرف تازهای نبود. حتی سردار قاسم سلیمانی هم قبل از انتخابات به دیدار روحانی رفته بود و از او پرسیده بود واقعا شما میخواهید نامزد شوید؟! روحانی گفته بود بله. شهید سلیمانی گفت اما خیلی بد میشود که شما رای نیاورید… و روحانی گفته بود هیچ هم بد نمیشود!
ستادهای روحانی دوباره و البته به کندی و سختی راه افتاد. موتور محرکه، خود روحانی بود. با انگیزهای فردی و روحیهای قوی. مهمترین مزیت روحانی این بود که افکار عمومی او را اداره نمیکرد، او افکار عمومی را اداره میکرد.
همین مزیت نزد سیاسیون شاید به ضعف تلقی شود چراکه سیاستمدارانی مانند حسن روحانی خیلی در پی کسب محبوبیت نیستند و سیاست را در محبوبیت خلاصه نمیکنند. همین استغنا از محبوبیت مانع از آن میشود که چون سیدمحمد خاتمی کاریزما داشته باشند اما روحانی کاریزمایش را نه از مردم که از جای دیگری میگیرد: از اعتماد به نفس و اطمینان به خویش.
شاید بتوان روحانی را از این حیث برآمده از روش سیاسی امام خمینی دانست که در هواپیمایی که ایشان را از تبعید در پاریس به تهران میآورد در پاسخ به پرسش خبرنگاری که از امام پرسید چه احساسی دارید؟ گفت هیچ… امام خمینی البته از حیث عرفانی و اخلاقی به ناچیز بودن کالای محبوبیت اشاره داشت و حسن روحانی از حیث سیاسی و ملی فکر میکرد رای نیاوردنش چیزی از او نمیکاهد اما رای آوردنش میتواند ایران را از یک خطر حتمی نجات دهد. این ایمان به توانایی فردی همان چیزی است که در سیاستمداران ایران اندک است و البته اعتماد به نفس روحانی از جنس پوپولیستهای خودشیفته هم نبود چراکه کاملا آمادهٔ شکست در انتخابات بود.
و روحانی در آن فصل تاریخی در بهار ۱۳۹۲ در حالی که همه نظرسنجیها از یأس و ناامیدی مردم حکایت داشت تصمیمی تاریخی گرفت و در انتخابات ماند. در حالی که نه جناح راست از او حمایت میکرد و نه جناح چپ. در آن انتخابات دوقطبی جامعه روحانیت مبارز (که روحانی هنوز عضو شورای مرکزی آن بود) و مجمع روحانیون مبارز هم از بین رفته بود، جناح راست ۵ نامزد داشت: محمدباقر قالیباف نامزد اصلی بود. بناپارتیستهایی که از سال ۱۳۸۴ در پی ریاستجمهوری محمدباقر قالیباف بودند. اما راست انقلابی نامزدهای دیگر هم داشت: سعید جلیلی که نامزد جبهه پایداری بود؛ کسانی که پرچمدار «محمود احمدینژاد منهای اسنفدیار رحیممشایی» بودند و نیز غلامعلی حدادعادل کسی که اولین رئیس اصولگرای مجلس بود و با محافظهکارانی مانند علیاکبر ناطقنوری هم مرزبندی داشت.
راست میانه یا محافظهکار البته به جز حسن روحانی نامزدی دیگر هم داشت: علیاکبر ولایتی که مانند روحانی خود را در خط سیاسی مشترک آیتالله خامنهای و آیتالله هاشمی میدانست. نسبت او به حسن روحانی مانند نسبت محسن رضایی به محمدباقر قالیباف بود که هر دو بناپارتیست بودند اما خود را شایستهتر از دیگری میدانستند در واقع سه جناح از جبهه راست ۶ نامزد داشتند:
جناح راست نظامی یا بناپارتیستها از میان کادر قدیم خود محسن رضایی و از کادر جدید خود محمدباقر قالیباف را نامزد کرده بود.
جناح راست انقلابی از میان کادر قدیم خود غلامعلی حدادعادل و از کادر جدید خود سعید جلیلی را نامزد کرده بود.
جناح راست میانه نیز علیاکبر ولایتی را نامزد کرده بود اما حسن روحانی گرچه از این جناح برخاسته بود و عضو شورای مرکزی جامعه روحانیت مبارز بود به هیچ وجه اصولگرا محسوب نمیشد و بیشتر به اصلاحطلبان نزدیک شده بود. نامزد باقیمانده اصلاحطلبان محمدرضا عارف بود. بوروکرات محافظهکاری که وقتی میخواست در دولت اول سیدمحمد خاتمی وزیر علوم شود با مخالفت دفتر تحکیم وحدت به عنوان پایگاه دانشجویی اصلاحطلبان مواجه شد و به ناچار همشهریاش سیدمحمد خاتمی او را به وزارت ارتباطات منصوب کرد. چندی بعد که جبهه مشارکت به عنوان کمیته مرکزی جناح چپ اسلامی تصمیم گرفت دولت سیدمحمد خاتمی را مصادره کند با حذف محمدعلی نجفی (از جناح راست مدرن) از ریاست سازمان برنامه و بودجه و حذف محمد باقریان از ریاست سازمان امور اداری و استخدامی کشور (از جناح چپ سنتی)، محمدرضا عارف رئیس سازمان تازه تاسیس مدیریت و برنامهریزی کشور شد و به معاونت رئیسجمهور ارتقا یافت.
در سال ۱۳۸۰ خاتمی دوباره رئیسجمهور شد. گرچه تایید صلاحیت خاتمی در شورای نگهبان به سختی رخ داد و بنا به روایتهایی ناگفته با سعی و تلاش حسن حبیبی در لب مرز خاتمی تایید صلاحیت شد اما ماه عسل جبهه مشارکت و کارگزاران سازندگی در واقع سیدمحمد خاتمی و هاشمیرفسنجانی تمام شده بود. یاران خاتمی فراموش کردند که اگر یکی از دو حسنین (حسن حبیبی و حسن روحانی) در سال ۱۳۷۶ نامزد ریاستجمهوری شده بودند و کارگزاران سازندگی ایران از این دو حمایت میکردند آرای خاتمی کاهش مییافت.
از سوی دیگر حسن حبیبی گرچه معاون اول رئیسجمهور بود اما عضو حقوقدان شورای نگهبان هم بود و در همه چهل سال گذشته او تنها عضو اصلاحطلب و میانهروی شورای نگهبان بود که از ردصلاحیت خاتمی در سال ۱۳۸۰ جلوگیری کرد. با وجود این جبهه مشارکت در آغاز سعی کرد رحمان دادمان از دانشجویان اشغالگر سفارت آمریکا در تهران را معاون اول رئیسجمهور کند در حالی که هاشمیرفسنجانی تلاش داشت حسن روحانی را به این مقام برساند اما در نهایت سیدمحمد خاتمی راه میانه را گرفت. محمدرضا عارف معاون اول رئیسجمهور شد. عارفی که در زمره مؤسسان جبهه مشارکت بود اما به سرعت از آن فاصله گرفت.
هشت سال بعد در سال ۱۳۹۲ حتی اصلاحطلبان چپگرا متوجه اشتباه تاریخی خود شدند. داستان در تلویزیون رقم خورد. از اولین مناظرههای نامزدهای ریاستجمهوری. در برابر ۶ نامزد غیرروحانی و ۵ نامزد اصولگرا این نه نامزد باقیمانده اصلاحطلبان که تنها «آخوند» باقیمانده در فهرست نامزدها بود که خود را بالا کشید، متمایز ساخت و پیروز مناظرهها لقب گرفت. آنجا که مقابل مهمترین نامزد اصولگرایان محمدباقر قالیباف با دست روی سینهاش زد و گفت: آقای قالیباف من سرهنگ نیستم، من حقوقدانم.
این جمله کلید انتخابات بود. نمادی از دوقطبی تازهای که جایگزین دوقطبی چپ و راست در دههٔ ۶۰ و اصلاحطلب و اصولگرا در دههٔ ۷۰ شده بود. اما کلید انتخابات را چه کسی ساخته بود؟ آیا آنگونه که برخی افراد ادعا کردهاند آنان روحانی را با این جمله به ریاستجمهوری رساندند؟!
واقعیت این است که این دروغی بزرگ است. نه طراحان جنگ روانی، نه خالقان جملات کلیدی و نه پدرخواندههای سیاسی و نه حتی جناحهای سیاسی موتور حسن روحانی را روشن نکردند. این خود حسن روحانی بود که در اوج ناامیدی با وجود بدترین نظرسنجیها چون ققنوس از خاکستر انتخابات ایران سر بر آورد و به پرواز درآمد. طراحی این جمله البته کاری هوشمندانه و هنرمندانه بود اما آن را تنها میتوان دربارهٔ یک تن به کار برد و او حسن روحانی بود. برای اثبات اینکه این جمله از آن شخص حسن روحانی بود و نه هیچ نویسنده یا مشاوری باید به خاطرات حسن روحانی بازگردیم. خاطراتی که او سالها قبل از ریاستجمهوری در مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر کرد و در آن از روزی گفت که به هنگام دانشجویی در انگلیس از سوی پلیس بازداشت شد. روحانی قبل از انقلاب در سلول پلیس انگلیس به آن مامور گفت: جناب سرهنگ! من یک حقوقدانم و از شما به علت این بازداشت بیسبب شکایت میکنم!
این جمله چهل سال بعد به کار حسن روحانی آمد، وقتی نامزد ریاستجمهوری شد، نمیدانیم پلیس انگلیس آن روز زنده بود یا نه که این جمله تکراری را بشنود. جملهای که از ضمیر و حافظه روحانی میآمد. اما حتی این تنها ریشهٔ آن جمله نبود.
به دههٔ ۶۰ بازگردیم. به سالهای پایانی دههٔ ۵۰ که پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران حسن روحانی در کنار آیتالله سیدعلی خامنهای از نخستین روحانیانی بودند که اهمیت نهاد ارتش را دریافتند و در حفظ آن در خط انقلاب اسلامی کوشیدند. روحانی به یاد میآورد وقتی از سوی آیتالله بهشتی به عضویت حزب جمهوری اسلامی دعوت شد، آیتالله خامنهای به روحانی پیشنهاد کرد به جای حزب به ارتش برود چون دورهٔ سربازی را گذرانده است و با ارتش آشناست. سعی هر دو روحانی مبارز اما حفظ نهاد ارتش بود. این در حالی بود که جناحهای چپ مارکسیستی و مارکسیستهای اسلامی (مجاهدین خلق) شعار انحلال ارتش را سر میدادند چراکه ارتش را نگهبان نظام شاهنشاهی در ایران میدانستند. اما هوشمندی امام خمینی و نقش موثر روشنفکرانی مانند دکتر مصطفی چمران و روحانیانی مانند آیتالله خامنهای مانع از توطئهای شد که میتوانست تمامیت ارضی و وحدت ملی ایران را از بین ببرد و ارتش در کنار نهاد تازه تاسیس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی حفظ شد.
روحانی از جمله روحانیانی بود که در حفظ ارتش نقش داشت و در آنجا کار کرد. در واقع او همانطور که توانست شیخ دیپلمات شود، شیخ ژنرال هم بود، فرماندهی پدافند هوایی کشور را بر عهده گرفت تا همچون هاشمیرفسنجانی بتواند در میانهٔ اختلافهای حرفهای ارتش و سپاه به عنوان یک میانجی ظاهر شود. در حقیقت واگذاری فرماندهی کل قوا در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران به مقام رهبری به عنوان مقامی مذهبی و فراتر از جناحهای سیاسی و نظامی ضامن غیرنظامی بودن حکومت بود، همچنان که وجود دو نهاد ارتش و سپاه همواره مانع از یکدست شدن کشور میشود و این از هوشمندیهای رهبران انقلاب اسلامی است. به خصوص آنکه رهبر انقلاب آن را در دوران جنگ ابتدا به رئیس وقت جمهوری و سپس به رئیس وقت مجلس تفویض کرد و گرچه ابوالحسن بنیصدر به این تفویض حرمت نگذاشت و به مخالفان نظام جمهوری اسلامی پیوست اما هاشمیرفسنجانی به پیشنهاد آیتالله خامنهای در همه دوران ۸ ساله جنگ ایران با عراق فرمانده جنگ بود و حسن روحانی عملا تنها معاون و دستیار غیرنظامی فرمانده جنگ محسوب میشد.
روحانی اما در همه این سالها با محسن رضایی به عنوان فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در دههٔ ۶۰ (۷۶-۱۳۶۰) رقابتی آشکار داشت. گفته میشود در میانهٔ دههٔ ۶۰ برخی از رجال نظامی در سپاه استدلال میکردند تنها راه پیروزی ایران در جنگ با عراق تشکیل دولت نظامی است چراکه در عراق هم دولتی نظامی بر سر کار است.
روحانی به یاد میآورد که این پیشنهاد حتی نزد هاشمیرفسنجانی به عنوان جانشین فرمانده کل قوا و فرمانده جنگ تا حدی جا افتاده بود. اما روحانی با این پیشنهاد مخالفت میکند و حتی مخالفت خود را به امام خمینی رهبر انقلاب هم منتقل میکند. در سالهای بعد نیز روحانی با رضایی در فرماندهی جنگ مخالفتهایی کرد که آثار آن تا مناظره سال ۱۳۹۲ هم ادامه یافت و آثار آن تا مباحثه با محمدباقر قالیباف هم کشیده شد.
بر این اساس میتوان گفت آنچه روحانی را در آن مناظرهها پیروز کرد ظرفیتهای فردی و شخصیاش بود چنان که در نام بردن از محمدرضا شجریان هم فقط حسن روحانی بود که میتوانست درباره این هنرمند مغضوب سخن بگوید:
حسن روحانی عضو شورای نظارت بر سازمان صداوسیما در آغاز دههٔ ۶۰ بود. شورایی که طبق قانون اساسی به نمایندگی از سران سه قوه مدیرعامل را منصوب و بر عملکرد او نظارت میکردند. در اواخر سال ۱۳۵۹ پخش سرود «ایران ای سرای امید» با شعری از امیرهوشنگ ابتهاج (ه. الف. سایه) و با صدای محمدرضا شجریان دچار مشکل شد. علت مشکل این بود که میگفتند شاعر آن شعر تودهای است و به همین اتهام هم چندی او را بازداشت کردند. این در حالی بود که ابتهاج با وجود گرایشهای سوسیالیستی ظاهرا هرگز به عضویت حزب توده درنیامد و البته چندی در شورای هنرمندان و نویسندگان که گروهی منشعب از کانون نویسندگان ایران و نزدیک به حزب توده ایران بود عضویت داشت و در فصلنامه ارگان آن سودهها و نوشتههایی داشت. روحانی اما میگوید هنوز هم این سرود برای من جاذبه دارد و به همین علت در همان سال ۱۳۵۹ از توقیف این سرود جلوگیری کرد. روحانی البته در پی آن بود که محمدرضا شجریان سرودی برای امام خمینی و آیتالله دکتر بهشتی بخواند که نشد…
به جز کلید واژه «حقوقدان» و «شجریان» در مناظرهها به تدریج ستاد روحانی رنگ و بو میگرفت. گرچه روحانی به دنبال اعلام رنگ فیروزهای به عنوان رنگ رسمی ستادش بود او سرانجام رنگ بنفش را انتخاب کرد که آمیزهای از دو رنگ سرخ و آبی بود. نشانهای از اینکه روحانی میخواهد اصولگرایی و اصلاحطلبان را به هم آمیزد.
دربارهٔ عنوان دولت آینده نیز روحانی بنا به همان دغدغهای که او را به نامزدی وا داشته بود به دولت «بیم و امید» فکر میکرد. بیم از جنگ و امید به صلح که در نهایت کلمه «تدبیر» جایگزین «بیم» شد تا روحانی به جنگهراسی متهم نشود. هرچند که در سال ۱۳۹۱ او کتابی دربارهٔ پرونده هستهای ایران به نام «تدبیر و امید» هم نوشته بود و در واقع این شعار ریشه در آن کتاب داشت. کتابی که نوعی دفاعیه روحانی در برابر حملات دولت محمود احمدینژاد به مسئولان پرونده هستهای در دوره اول حسن روحانی (به عنوان دبیر شورای عالی امنیت ملی ایران از ۱۳۶۸ تا ۱۳۸۴) داشت. کتابی که دولت احمدینژاد قصد توقیف آن را داشت اما با نظر مقام رهبری از توقیف آن جلوگیری شد. کتابی که ادعاهای گزاف محمود احمدینژاد اولین بار در آن بیان شد. رئیسجمهوری که فکر میکرد با پرداخت هزینههای مالی اداره آژانس جهانی انرژی اتمی میتواند آن را بخرد! و روحانی این خاطره را اولین بار در آن جا آورد.
اما به جز ستاد یکی از مهمترین عوامل پیروزی حسن روحانی حمایتهای اجتماعی از او بود. پس از مناظرهها و مصاحبههای تلویزیونی روحانی ستاره اقبال او درخشیدن گرفت. او که در پی محبوبیت نبود محبوب شد. نظرسنجیها نشان میداد که روحانی در افکار عمومی رو به رشد است. برای روحانی نظرسنجی روزانه میآوردند تا جایی که روشن شد او در نظرسنجیها اول است.
چندی بعد که روحانی رئیسجمهور شد و محمود احمدینژاد در دفتر رئیسجمهور در خیابان پاستور به استقبال او رفت به روحانی گفت: «من همراه برخی از وزرا مناظره را میدیدیم. وقتی شما به آقای قالیباف گفتید من سرهنگ نیستم حقوقدان هستم و به خصوص وقتی که پیشنهاد حمله گازانبری به دانشجویان اشاره کردید من به همه حاضرین در جلسه گفتم شیخ کار را تمام کرد! و قالیباف را از طبقه بیست و ششم به زمین انداخت.»
روحانی میگفت نمیدانم چرا گفت طبقه بیست و ششم؟! و علت را از احمدینژاد هم هرگز نپرسید.
اما این یک داوری اجتماعی بود و نه فقط حدس سیاسی؛ روز ۱۴ خرداد ۱۳۹۲ در سالگرد درگذشت امام خمینی رهبر انقلاب هیچ نظرسنجیای نبود که حسن روحانی را پیروز مناظرهها نشان ندهد و بلکه او را نفر اول انتخابات معرفی نکند. به تدریج اصلاحطلبان به روحانی روی آوردند. همان اصلاحطلبانی که حتی در انتخابات مجلس هفتم حاضر نبودند نام روحانی را در فهرست انتخاباتی خود بگذارند و انتخابات را تحریم کردند اما این بار هاشمی و خاتمی همسو شده بودند.
روحانی به یاد میآورد که در اسفندماه ۱۳۹۱ با سیدمحمد خاتمی برای نامزدی مشورت کرده بود. گفته بود شاید نامزد شود. خاتمی در پاسخ گفته بود کار خوبی میکنید اما من از شما خیلی عذر میخواهم من به کس دیگری قول حمایت دادهام. روحانی از خاتمی پرسید به آقای عارف قول دادهاید؟ خاتمی گفت نه. روحانی دیگر سؤالش را تکرار نکرد و ادامه نداد اما حدس میزد منظور آقای خاتمی حمایت از نامزدی اسحاق جهانگیری بود که آن روزها نامش میان اصلاحطلبان بر سر زبانها بود و پس از چند سال فاصله اصلاحات و حاکمیت به همراه دو عضو مجمع روحانیون مبارز، مجید انصاری و سیدعبدالواحد موسویلاری به دیدار مقام رهبری رفته بودند و برای بازگشت به سیاست مشورت کرده بودند. جهانگیری حتی در دیداری مستقل با مقام رهبری گفتوگو کرده بود و برای ورود به انتخابات اعلام آمادگی و نامزدی کرده بود.
اما نامزدی هاشمیرفسنجانی سبب شد جهانگیری که در آستانهٔ حضور در وزارت کشور و ثبتنام بود از راه باز گردد و از همان میدان فاطمی به خانهاش برگردد. جهانگیری رئیس ستاد هاشمیرفسنجانی شد. ستادی که دولت مستعجل بود و البته بعدا به سبب همین جایگاه به معاونت اول ریاستجمهوری رسید.
اما در روزهای پایانی انتخابات اصلاحطلبان فهمیده بودند روحانی یک سر و گردن بالاتر از بقیه به خصوص محمدرضا عارف است. بنابراین در اتفاقی عجیب مجمع روحانیون مبارز از عضو شورای مرکزی جامعه روحانیت مبارز حمایت کرد در حالی که جامعه روحانیت مبارز از نامزدهای اصولگرایان حمایت میکرد. اصلاحطلبان به خصوص کارگزاران سازندگی ایران تلاش کردند براساس نظرسنجیها که شانس عارف را خیلی کمتر از شانس روحانی نشان میداد به انصراف بخوانند و هنگامی که عارف استنکاف کرد سیدمحمد خاتمی نامهای به او نوشت و غلامحسین کرباسچی دبیرکل کارگزاران سازندگی خبر این نامه را علنی کرد. اصلاحطلبان یکپارچه از روحانی حمایت کردند هرچند که عارف فقط انصراف داد اما از روحانی نامی نبرد.
در جبهه مقابل اما تنها غلامعلی حدادعادل کنارهگیری کرد و تلاش آیتالله مهدویکنی دبیرکل جامعه روحانیت مبارز برای انصراف علیاکبر ولایتی به جایی نرسید. دیگر عضو جامعه روحانیت مبارز علیاکبر ناطقنوری البته در حفظ موقعیت حسن روحانی نقش کلیدی داشت. او به ولایتی گفت فقط وقتی کنارهگیری کن که سعید جلیلی کنارهگیری کند و این هر دو انصراف نداده بودند. محمود واعظی از اعضای مرکزی ستاد حسن روحانی که سابقه عضویت در وزارت خارجهٔ دورهٔ علیاکبر ولایتی را دارد به یاد میآورد که محمدرضا مهدویکنی فشار سنگینی روی علیاکبر ولایتی وارد میکرد که به سود محمدباقر قالیباف کنار برود. در اینجا نقش ناطقنوری تعیینکننده بود. اما ولایتی از فشارها گلهمند بود و از دسترس خارج شد تا فشارها به او کمتر شود.
اصلاحطلبان هم در روزهای اوج حسن روحانی تصمیم گرفتند از او حمایت کنند. جلسهای گذاشتند و شروطی را برای حمایت از روحانی با یاران روحانی در میان گذاشتند. به روحانی پیام دادند به شرطی از او حمایت میکنند که از سخنرانی ۲۳ تیر ۱۳۷۸ ابراز پشیمانی کند و حداقل آن را جمع و جور کند. روحانی اما این شرط را قبول نکرد بلکه گفت نه تنها سخنرانی ۲۳ تیر ۱۳۷۸ را جبران نمیکند بلکه آن را برگ زرینی در کارنامه سیاسی خود میداند.
اشاره روحانی به سخنرانی معروفی بود که یک هفته پس از حوادث حمله به کوی دانشگاه ایراد کرده بود. در ۱۸ تیر ۱۳۷۸ ورود پلیس به کوی دانشگاه (خوابگاه دانشجویان دانشگاه تهران) در خیابان امیرآباد تهران منجر به اعتراضهای دانشجویی و سپس آشوبهای سیاسی شد. در آن زمان اصلاحطلبان که دولت را در دست داشتند گرچه موافق آشوب نبودند اما از اعتراض دانشجویان حمایت کردند. حسن روحانی که دبیر شورای عالی امنیت ملی بود نظری مخالف اصلاحطلبان داشت. او که در خارج از ایران بود بلافاصله به کشور بازگشت و گرچه در فرودگاه یکی از چهرههای جناح چپ به سراغش رفت و او را از ورود به صحنه پرهیز داد روحانی در دیدار با مقام رهبری به ایشان اطمینان داد که ماجرا را تمام میکند. در جلسات شورای امنیت ملی روحانی با قاطعیت به وزیر وقت کشور سیدعبدالواحد موسویلاری و معاون سیاسی او؛ مصطفی تاجزاده گفت که باید ماجرا حل شود و سرانجام وقتی دید که جناح چپ و بازوی دانشجوییاش؛ دفتر تحکیم وحدت نمیخواهد یا نمیتواند ماجرا را حل کند سپاه و بسیج را به کمک خواند و در ۲۳ تیر ۱۳۷۸ ماجرا را جمع کرد در حالی که جناح چپ با این نوع جمع کردن ماجرا موافق نبود و مهمترین خواستهاش عزل رئیس پلیس کشور بود که عبدالله نوری وزیر کشور نتوانسته بود او را عزل کند.
در واقع طبق یک سنت قدیمی فرماندهی کل قوا در امور نیروهای انتظامی از سوی مقام رهبری به وزیر وقت کشور تفویض میشد و علیاکبر ناطقنوری و سیدعلیاکبر محتشمی در دولت میرحسین موسوی از این قدرت برخوردار بودند. حتی در دولت اول اکبر هاشمیرفسنجانی نیز عبدالله نوری به عنوان وزیر کشور از این امتیاز بهرهمند شده بود و پلیس عملا زیر نظر دولت بود اما در دولت سیدمحمد خاتمی این امتیاز به عبدالله نوری داده نشد. چون او بر تغییر فرمانده پلیس اصرار داشت و میخواست سردار لطفیان را از فرماندهی نیروی انتظامی و سردار نقدی را از حفاظت اطلاعات پلیس عزل کند.
این در حالی بود که به روایت حسن روحانی، مقام رهبری به او گفته بود در جمع کردن ماجرای کوی دانشگاه به روحانی اجازهٔ مخصوصی از سوی فرمانده کل قوا برای هدایت نیروهای نظامی و انتظامی خواهد داد. روحانی البته بدون تفویض کار را حل کرد. در حالی که حتی رئیسجمهور خاتمی و نیز هاشمی او را از درگیر شدن در این پرونده پرهیز داده بودند. اما روحانی در ماجرای کوی دانشگاه وفاداریاش به نظام را ثابت کرد. نه تنها در تقابل با جناح چپ که در برابر جناح راست. هنگامی که فرماندهان سپاه به رئیسجمهور خاتمی نامهای هشدارآمیز نوشتند و گفتند که کاسهٔ صبرشان لبریز شده است و روحانی سعی کرد با مدیریت سپاه از تقابل آن با دولت خاتمی جلوگیری کند. به او گفته بودند وقتی سپاه را از پادگان به شهر بیاورد نمیتواند دوباره به پادگان برگرداند. روحانی پاسخ داده بود میتوانم و به جناح چپ هشدار داد که اگر در جمع کردن ماجرا کمک نکنید از سپاه کمک میگیرم. در همین مذاکرات بود که محمدباقر قالیباف به عنوان یکی از امضاکنندگان آن نامه از تکنیک حمله گازانبری و لوله کردن دانشجویان سخن گفت و روحانی از همین واژهها در دو مناظره انتخاباتی سال ۹۲ و سال ۹۶ استفاده کرد. در واقع روحانی با یک تیر دو نشان زد: هم از نقش خود در فرو نشاندن ماجرای کوی دانشگاه عدول نکرد و هم مرز خود را با برخوردهای رادیکال با دانشجویان نشان داد و این همان جای میانهای بود که روحانی در آن ایستاده بود.
به انتخابات سال ۱۳۹۲ بازگردیم:
روحانی بدون آنکه باجی به جناح چپ بدهد از موضع استغنا به مبارزات انتخاباتی ادامه میداد. روحانی حتی پیشنهاد اصلاحطلبان که از میان او و عارف یکی با نظرسنجی کنار برود را رد کرد. گفت هر کس میخواهد به نفع من کنار رود اما من به نفع کسی کنار نمیروم! سطح رشد عارف در نظرسنجیها البته هرگز از ۶ درصد بالاتر نرفت در حالی که روحانی پس از ۶ درصد مورد ادعای نظرسنجیها با اولین گفتوگوی تلویزیونی به ۱۰ درصد رسید و هر روز بالاتر میرفت و تا پایان انتخابات به بالای ۵۰ درصد رسید.
این چیزی بود که حتی اصلاحطلبان هم پیشبینی نمیکردند. آنان با نامزد سرسختی مواجه بودند که در آخرین جلسهٔ مشترک با نمایندگان اصلاحطلبان گفته بود سه نکته در هر گونه ائتلاف برای او قطعی است:
اول- به نفع کسی کنار نمیرود
دوم- از عارف نخواهد خواست به سود روحانی کنار رود.
و سوم- در صورت پیروزی قول هیچ مقامی را به اصلاحطلبان نمیدهد.
روحانی دربارهٔ دولت آینده هم گفته بود فقط افرادی را برای همکاری انتخاب میکند که خودش تشخیص بدهد. روحانی حتی پیشنهاد حسین فریدون برادرش را قبول نکرد که قبل از انتخابات پنج دقیقه به خانهٔ محمدرضا عارف برود.
در این میان البته حساب سیدمحمد خاتمی از دیگر اصلاحطلبان جدا بود. خاتمی به روحانی علاقه داشت و هیچ شرط و شروطی برای روحانی نگذاشت و سرانجام در انصراف عارف نقش کلیدی داشت و با نامهای به او اعلام کرد در صورت عدم انصراف رسما اعلام میکند عارف نامزد جبهه اصلاحات نیست.
در جناح مقابل هم حساب علیاکبر ناطقنوری از دیگر اصولگرایان جدا بود. ناطقنوری برای پیروزی حسن روحانی تلاش بسیار کرد. به علیاکبر ولایتی گفت انصراف بدهد و شرط انصرافش را انصراف همزمان سعید جلیلی اعلام کند.
ناطقنوری و سیدمحمد خاتمی به هم رسیدند و هیچ کس به اندازه اکبر هاشمیرفسنجانی از این رخداد خوشحال نبود: راه سومی که در پی آن بود پس از سه دهه به پیروزی رسیده بود.
اما صادقانهترین سخن با حسن روحانی را سیدمحمد خاتمی گفت. پس از پیروزی حسن روحانی و پس از آنکه او در همان شب اعلام نتایج در پیامی تلویزیونی از آقایان هاشمی، خاتمی و ناطقنوری تشکر کرد خاتمی به دیدارش رفت و بزرگوارانه و فروتنانه گفت: هیچ تشکری ندارد. ما وقتی پشت سر شما آمدیم و از شما حمایت کردیم که یقین کردیم پیروز میشوید! خاتمی ادامه داد: «هر کس که بگوید «من» شما را رئیسجمهور کردم درست نمیگوید.»
روحانی البته همواره از فروتنی خاتمی تقدیر میکند و پس از آن نیز هرگز در حرمت خاتمی فروگذار نکرد و جلسات مشترک با او و دیگر یارانش را از چپ و راست ادامه داد: دیدارهای منظم با خاتمی، ناطقنوری، سیدحسن خمینی، اسحاق جهانگیری و البته هاشمیرفسنجانی…
آخرین شنبه قبل از انتخابات روحانی به ورزشگاه شهید شیرودی تهران رفت. آنجا بود که اطمینان یافت برنده انتخابات است. جمعیتی عظیم روحانی را میخواندند.
چند روز بعد روحانی برای آخرین سفر در مقام نامزد ریاستجمهوری راهی مشهد شد. پس از زیارت مزار امام رضا(ع) عباس واعظطبسی یکی از همان حلقهٔ روحانیون عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام و تولیت آستان رضوی هنگام خداحافظی به روحانی گفت شما هفته بعد هم به مشهد میآیی روحانی گفت چطور؟ طبسی گفت: در مقام رئیسجمهور برای شکرگزاری و زیارت امام رضا… روحانی برای بازگشت به تهران سوار هواپیمای توپولوف شد. خلبان روس بود. پشت بلندگو قبل از پرواز به حسن روحانی تبریک گفت: شما پیروز شدید! برجهای مراقبت سراسر کشور به شما تبریک میگویند آقای رئیسجمهور…